- 2025-08-19
- 2 بازدید
- 0 دیدگاه
- سلامت
گواهی بکارت پیش از ازدواج ابزاری برای تحقیر زنان
به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، بغضی که از خانه همراهش بود، روی تخت مطب دکتر زنان میترکد. با لرزشی در کل اندامش و دستانی که از استرس یخ کرده، باید لباسش را دربیاورد تا روی تخت دراز بکشد. حس شرم، خجالت و حتی خشمی را تجربه میکند که با انتظار عدهای پشت در مطب برای تأیید دخترانگیاش، بیشتر میشود. پشت درِ این اتاق، همه منتظرند تا پزشک فرم گواهی سلامت … را به آنها تحویل دهد. این رسمی همیشگی قبل از مراسم ازدواج در خانواده آنهاست که دختران باید گواهی بگیرند: «از خودم و همه آدمهایی که وادارم کرده بودند تا برای تأیید دخترانگی روی آن تخت دراز بکشم، بیزار شده بودم. از بدنم، از زن بودنم، از همه چیز متنفر بودم. از اینکه همسرم پشت درِ مطب نشسته بود تا گواهی را تحویل بگیرد، خشمگین بودم».
همه آنها وقتی برای معاینه روی تخت مطب دکتر زنان دراز کشیدند، حس تحقیر همراه با شرم و تنفر را تجربه کردند. تنفر از بدن زنانه خودشان و اجباری که آنها را به این کار واداشته است. آنها زنانی جوان از طبقههای اقتصادی متفاوتاند که قبل از ازدواج، بنا بر فرهنگ خانواده باید برگه گواهی میگرفتند. حتی برخی هنگام طلاق هم این معاینه را انجام دادهاند و آن را اجباری قانونی به حساب میآورند. رسم و رسوماتی که هنوز هم با وجود تحولات فرهنگی در بطن برخی خانوادهها ریشه دارد؛ روایتهایی که نه از سالها دور، بلکه در همین چند سال و حتی چند هفته اخیر در دل کلانشهر تهران برای برخی زنان اتفاق افتاده است. به باور بسیاری، این نگاه زن را نه به عنوان یک انسان دارای احساس، بلکه کالایی برای سنجش آبروی خانوادگی میبیند؛ موضوعی که مرضیه مددیدارستانی سالها روی آن پژوهش کرده و باور دارد که در مواجهه با این مقوله، در تمامی ابعاد آن، اعم از معاینه، عملهای ترمیم و مناسک مرتبط با آن در ازدواج، هویت انسانی زن نادیده گرفته میشود. بااینحال، قانون هم بر اثرگذاری این فرهنگ شدت میبخشد. طبق گفتههای شیما قوشه، وکیل دادگستری، با اینکه این گواهی برای زنان در مراجع قانونی مرجعیت دارد، گواهینامهای برای مردان وجود ندارد تا در چالشهای حقوقی بین زوجین مرجعیتی داشته باشد.
از زنبودنم متنفر شدم
«بدنم را دوست نداشتم. آن لحظه از زنبودنم متنفر شده بودم»؛ مونا اینها را میگوید. چند هفته قبل، به همراه مادر و همسرش راهی دکتر زنان شدند. آنها پشت در اتاق نشستند تا مونا توسط دکتر معاینه شود. از حال بدی که آن روز تجربه کرده، میگوید که تا همین حالا با بدنش بیگانهتر شده و خودش را دوست ندارد.
هنگام صحبتکردن، انگشتان دستش را در هم جمع میکند و صدایش را آرام میکند تا شاید کسی متوجه حرفهای او نشود: «پدرم به مادرم گفته بود مرا برای معاینه به دکتر ببرد. آن روز همسرم هم همراه ما آمد. اصلا حس خوبی نداشتم، حس خجالت همراه با یک خشم که نمیتوانم درست توصیفش کنم. وقتی وارد اتاق شدم، دکتر با من رفتار خوبی نداشت و همین موضوع، حالم را بدتر کرد. با لحن تندی حرف میزد و بعد از آنکه معاینه تمام شد و فهمید من واقعا رابطهای نداشتم، در لحظه رفتارش با من تغییر کرد».
تمایل چندانی برای توضیح بیشتر ندارد و از لحظهای میگوید که پزشک برگه گواهی را به مادر و همسرش داد: «گریه نکردم ولی تا وقتی به خانه برسیم حال خوبی نداشتم. چند روز قبلش که مادرم به همسرم تلفن زد که برای رفتن به دکتر قرار بگذاریم، او موافقت چندانی نکرده بود، ولی آن روز همراه ما آمد و همین خجالت و حس بد من را بیشتر کرده بود. وقتی در گواهی ثبت شد که باکرهام، خوشحالی را در صورت هر دو دیدم و بعد هم تا خانه شروع به شوخی کردند. راستش من هم همراهشان میخندیدم ولی حس شرم و تنفر هنوز با من بود و هست».
از همه کسانی که به این کار وادارم کردند بیزارم
بیش از پنج سال از ازدواجش میگذرد. قبل از مراسم عقد، به خواست خانواده همسرش، برای معاینه راهی مطب دکتر زنان شده بود. حالا مادر جوانی است که به قول خودش، دیگر تفکرات سنتی خانواده را نمیپذیرد و به خواست خودش زندگی میکند: «سالها قبل مادرم را از دست داده بودم و چون برای رفتن به دکتر استرس داشتم، زنداییام همراهم آمد. شاید بتوان گفت یکی از بدترین روزهای زندگی من، همان روز بود. از زمانی که راه افتادیم تمام تنم شروع به لرزش کرده بود و وقتی وارد اتاق دکتر شدم از شدت گریه نمیتوانستم روی تخت بخوابم. زنداییام با من داخل اتاق شد و محکم دستم را گرفته بود تا آرام شوم. تصور کنید با چنین حالی، پزشک بدون هیچ توجهی به حال من کارش را میکرد. حتی یک جمله یا حرکتی از او ندیدم که نشان همدلی داشته باشد. معاینهاش را انجام داد و با همان لحن خشک گفت بلند شو و لباست را بپوش».
سارا، زن جوانی است که بعد از گذشت چند سال، همچنان بهسختی از آن روزهای خود یاد میکند: «آنقدر بدنم را منقبض کرده بودم که تمام تنم درد میکرد. از بدن خودم منتفر بودم و دلم میخواست زمین دهان باز کند تا به داخلش فرو بروم. وقتی از روی تخت بلند شدم تا لباسم را تن کنم هنوز تنم میلرزید و با گوشه آستین اشکهایم را پاک میکردم. من فقط 20 سال داشتم که به این کار وادارم کردند و هر زمان یاد آن روز میافتم، حس تحقیرش برایم تازه میشود و از همه کسانی که به این کار وادارم کردند، متنفر میشوم».
رسم خانواده ماست
«رسم خانواده ما همین است؛ همه ما دخترها قبل از ازدواج باید از دکتر زنان گواهی بگیریم». از خانوادهای متمول است، این زن جوان ظاهری امروزی دارد و جزء معدود دختران فامیل به حساب میآید که پا به دانشگاه گذاشته و به قول خودش یک سنتشکن است: «همه خانواده و فامیل ما ظاهر امروزی دارند، ولی تفکرات همه آنها کاملا سنتی است. اگر هرکدام از اقوام و فامیل ما را ببینید، باورتان نمیشود هنوز درگیر این رسم و رسومات هستند. شاید تنها دختری که حاضر نشد این آزمایش را بدهد، من بودم». بیش از شش سال از ازدواجش میگذرد و او هم مانند بسیاری دیگر از زنان، قبل از ازدواج برای گرفتن گواهی چالشهایی را پشت سر گذاشته است: «چند روز قبل از شروع مراسم ازدواج بود که مادرم داخل اتاق آمد و گفت بابا گفته برای معاینه به دکتر زنان برویم. آن زمان من 18 سال داشتم و خواستگارم یکی از پسرهای فامیل خودمان بود. البته الان پدر دخترم شده و خدا را شکر خوشبختم، ولی آن روز از هر مردی که میشناختم متنفر شده بودم. جالبش آن بود که خانواده همسرم اصلا چنین درخواستی نداشتند و پدرم این درخواست را از مادرم کرده بود. آن روز هنوز حرف مادرم تمام نشده بود که از فشار روانی شروع به جیغ و گریه کردم. آنقدر حالم بد شده بود که مادرم بدون حتی یک کلمه از اتاقم بیرون رفت. به معنای واقعی از تمام مردهای عالم متنفر شده بودم و تا چند روز اصلا نمیخواستم همسرم با من تماس بگیرد. آنموقع زمان آشنایی بود و کاملا در خاطرم مانده که بهترین روزهای قبل از ازدواجم با این درخواست مادرم خراب شده بود. هرچند دخترهای دیگر فامیل این گواهی را میگیرند و بارها برای من از حس تحقیر و شرمی که تجربه میکنند، گفتهاند».
نامزدیام برای درخواست گواهی به هم خورد
نامزدیاش به دلیل درخواست خانواده همسر برای گرفتن گواهی به هم خورد. پریسا از تجربه سه سال قبل خود میگوید که تمام رؤیاهایش را خراب کرد: «حدود سه ماه با هم نامزد بودیم و همه چیز خوب بود. آن روزها هر دو هیجان زیادی داشتیم و در هر دیدار نامزدم برای من دستهگلی میخرید که حتی بین دوستانم سوژه شده بودم. اولین مرد زندگیام بود و برای همین در حال تجربهای شیرین بودم. کمکم خانوادهها در حال هماهنگی برای مراسم عقد بودند که یک روز مادر نامزدم با مادرم تماس گرفت. یادم هست مادرم با عصبانیت جواب تلفن را داد و بعد هم با لحن تندی خداحافظی کرد. وقتی برایم گفت که در این مکالمه چه چیزهایی ردوبدل شده، واقعا زمین دور سرم چرخید. اصلا توقع نداشتم آنها از ما بخواهند برای گواهی به پزشک بروم. به معنای واقعی آن روز قلبم شکست و تمام مدت به نامزدم فکر میکردم که او چطور با خانوادهاش همفکر بوده است. چنین درخواستی برای من یک معنی داشت، اینکه برای ازدواج تا قبل از معاینه، تصمیم قطعی نداشتند و تمام ابراز علاقههای نامزدم برای من کاملا بیمعنا شده بود. عصبانی و خشمگین بودم. حتی نمیخواستم دیگر او را ببینم. بعد از واکنش مادرم چند باری برای عذرخواهی جلو آمدند ولی من دیگر حتی نخواستم آنها را ببینم».
بعد از این ماجرا، برنامه ازدواج بین آنها به هم خورد تا سال قبل که پریسا با مرد دیگری ازدواج کرد. او حالا از این روزهای خود میگوید که حتی بعد از سه سال، هنوز وقتی یاد درخواست خانواده نامزد سابقش میافتد، خشم تمام وجودش را میگیرد: «با اینکه زندگی جدیدی را شروع کردهام و حالم خوب است، اما هنوز صدای آن تماس در گوشم تکرار میشود. شوکه شده بودم و بدترین شکست زندگیام را در شروع جوانی با مردی تجربه کردم که به ظاهر کاملا امروزی و روشن بود».
«آنقدر گریه کردم که دکتر نتوانست معاینهام کند»
سن و سال کمی دارد، اما چند سال از ازدواجش میگذرد. نوجوان بود که به اجبار خانواده ازدواج کرد: «یک روز عمهام به خانه ما آمد و از مادر و پدرم من را خواستگاری کرد تا با پسرشان ازدواج کنم. بعد از آنکه فهمیدم عمه برای چه موضوعی به خانه ما آمده بوده، حسابی عصبی شدم، چون از پسرعمهام خوشم نمیآمد. تنها خوشحالیام همین بود که مادرم راضی به این وصلت نیست. اما نمیدانم چه اتفاقی افتاد که چند ماه بعد همه و حتی مادرم با این ازدواج موافقت کردند. خلاصه من در 15سالگی از سر اجبار خانواده به کسی که دوستش نداشتم «بله» گفتم. این ازدواج را نمیخواستم و در خانه مدام با مادر و پدرم دعوا داشتم، اما فایده نداشت و همه چیز تمام شد. بعد از خواستگاری هم کمکم آرام گرفتم». سمیه حالا مادری 30ساله است که مثل بسیاری از دخترهای اطرافش تجربههای تلخی از معاینه دارد: «چند روز به مراسم نامزدی مانده بود که مادرم گفت باید حاضر شویم تا به دکتر زنان مراجعه کنیم. هنوز جملهاش تمام نشده بود که بدنم شروع به لرزش کرد. تنم داغ کرده بود. هم خجالت کشیده بودم و هم نمیدانم چرا از خودم بدم آمد. دلم نمیخواست این حرف را از مادرم بشنوم. آنقدر حالم بد بود که حتی نتوانستم جوابی بدهم. لباس پوشیدم و همراه مادرم به دکتر رفتیم. وقتی در انتظار نوبت بودیم تمام تنم داغ کرده بود و فقط به زمین نگاه میکردم. وارد اتاق که شدیم دکتر گفت لباسهایم را دربیاورم و روی تخت دراز بکشم. دیگر نتوانستم مقاومت کنم و به گریه افتادم. آنقدر گریه کردم که کسی جرئت نکرد به من نزدیک شود. هنوز هم نمیتوانم احساس آن روز را توصیف کنم. خلاصه ما بدون معاینه به خانه برگشتیم». ماجرا برای سمیه به همینجا تمام نمیشود: «از مراسم نامزدی تا مراسم عقدم حدود یک سال طول کشید و دوباره چند هفته قبل از مراسم عقد، مادرم من را دکتر زنان برد تا معاینه شوم و برگه بگیرد. آن روز دوباره تمام حال بدی که تجربه کرده بودم به سراغم آمد ولی معاینه انجام شد و بدون حتی کلمهای بین من و مادرم، به خانه برگشتم. بعدا فهمیدم مادرم این برگه را هیچوقت به خانواده همسرم نداد و پیش خودش نگه داشت تا اگر روزی ما به مشکلی برخوردیم، این برگه را نشان آنها بدهد. این ماجرا آنقدر من را اذیت کرد که الان بعد از چند سال، هنوز در روابط جنسی با همسرم مشکل دارم و تحت درمان روانشناس هستم. آنقدر این خاطرهها اذیتکننده است که ذهنم ناخودآگاه حذفش میکند».
«معاینه، ابزار تحقیر من بود»
داستان پریناز کمی متفاوتتر است و درخواست طلاق در دادگاه، باعث شده بود مجبور به معاینه در پزشکی قانونی شود. این دختر جوان از اوایل رابطهاش میگوید که مادر و پدرش راضی به این ازدواج نبودند و بعد از ازدواج هم اختلاف بین او و همسرش شدت میگیرد، تا جایی که کار به تصمیم برای جدایی میرسد: «با اینکه اصلا مهریه نمیخواستم و فقط میخواستم زودتر این مرد از زندگی من بیرون برود، ولی مجبورم کردند برای جدایی معاینه انجام دهم. من سن و سال کمی داشتم و هنوز نمیدانم وقتی مهریه نمیخواستم نیازی به این معاینه بوده یا نه. چون اگر در دوران عقد دختر باکره باشد نصف مهریه به او تعلق میگیرد. آن روز وارد یکی از اتاقهای پزشکی قانونی شدم. اتاق سرد با سه زن که اصلا رفتار خوبی نداشتند. فضا برای من ترسناک بود. روی تخت دراز کشیدم و سه نفری بالای سر من آمدند. کاملا حس خجالت و تحقیر داشتم و بدتر آنکه این سه نفر اصلا حتی با من حرف هم نمیزدند. نه جواب سؤالاتم را میدادند و نه جواب سلام و خداحافظیام را دادند. کاملا شکلی رفتار میکردند که انگار من یک زن خطاکارم. آن روزها من در اوج بحران روحی بودم و بهقدر کافی شرایط روانی بد را تجربه میکردم. ولی تجربه معاینهام بدتر از دو سالی بود که برای جدایی در تلاش بودم. همیشه فکر میکنم در این اتاقها چقدر آسیب زنهایی مثل من، بیشتر میشود».
قانون در کنار مردان
طبق قانون هر سند و گواهی که توسط مرجعی صادر شود، قابل استناد است. با این حال شیما قوشه، وکیل پایهیک دادگستری و فعال حقوق زنان، تأکید میکند که چون گواهی را پزشک متخصص تنظیم میکند، قابل استناد است. با این حال چنین گواهیای برای مردان وجود ندارد.
این وکیل با توجه به پروندههای حقوقی که طی این سالها داشته، توضیح میدهد که در بسیاری موارد خانواده دختر خودشان برای معاینه قبل از ازدواج اقدام یا پیشنهادش را مطرح میکنند، آنهم به این دلیل که به خانواده پسر بگویند ما دختر را سالم و بهاصطلاح «دستنخورده» به شما تحویل میدهیم تا بعد ادعایی در آن نباشد؛ بنابراین طبق تجربه در پروندههای مختلف، اقدام برای معاینه توسط خانواده دختر، لزوما به آن معنا نیست که به دختر خودشان اعتماد نداشته باشند، بلکه برای احتمال مطرحشدن ادعاهایی است که بعدا عنوان میشود. با این حال بیشترین بحثی که در این مورد مطرح است، تدلیس یا فریب در نکاح است؛ یعنی یکی از طرفین موضوعی را قبل از عقد پنهان کرده باشند. مثلا زن به عنوان دوشیزه به عقد مرد دربیاید و بعد اثبات شود که دوشیزه نبوده و در این صورت عقد باطل است، درحالیکه چنین موضوعی درمورد آقایان وجود ندارد. بیشتر زنانی که تجربه معاینه پرده دارند، از سر اجبار و با فشار روانی این کار را انجام دادهاند. با این حال تعریف بدن زنانه، در جوامع مختلف، میتواند نشان از نوع نگرش آن فرهنگ باشد؛ موضوعی که مرضیه مددیدارستانی، دکترای انسانشناسی و جنسیت از دانشگاه تهران، اعتقاد دارد بیش از آنکه بدن یک مقوله زیستی باشد، امر فرهنگی است. او به همین موضوع میپردازد. این پژوهشگر در بخشی از صحبتهایش اشاره میکند که در طول تاریخ و در جوامع گوناگون همواره بدن و مباحث حول محور آن دچار تغییر شده است.
این تغییرات نشان از فرهنگیبودن بدنمندی در جوامع دارد: «بدن زن متأثر از عوامل مختلفی همچون مذهب، سنت، نابرابریهای جنسیتی، مردسالاری و عوامل اقتصادی و مصرفگرایی بوده است. این عوامل در بسیاری از موارد موجب سوءاستفاده از بدن زنانه و نگاه کالاگونه به آن میشود». مسئله بکارت در بسیاری از خانوادهها به نوعی کنترلگری اجتماعی تبدیل شده که به طبقه اجتماعی خاصی هم مربوط نیست. براساس نظر مددیدارستانی و با توجه به پژوهشهایی که در این زمینه انجام داده، معاینه دوشیزگی و گاهی ترمیم آن را یک مسئله پیچیده و چندبعدی میداند که بهراحتی نمیتوان درباره آن نظر داد یا حکم صادر کرد.
بدن زن؛ معیاری برای مجازات و پاداش
این پژوهشگر توضیح میدهد: «معاینه به طبقه اجتماعی یا اقتصادی خاصی بستگی ندارد. من موارد فراوانی از دختران را سراغ دارم که از اقشار بالای جامعه، خودخواسته یا با فشار خانواده تن به معاینه دادهاند. پس بهتر است برای بررسی این مفهوم قشربندی اجتماعی و اقتصادی را حذف کنیم. در جامعه ایرانی به دلیل نابرابریهای جنسیتی، دختربودن مساوی است با نگهدارنده عفت خانواده که این حفظ آبرو در ارتباط مستقیم با حفاظت از بدن است. اما نکته متناقص ماجرا زمانی خودنمایی میکند که نسلها تغییر میکند. نسل جوان به دلیل تغییرات فرهنگی و اجتماعی که رخ داده، ترجیح میدهد خودش برای بدن و روابطش تصمیم بگیرد». در تمام ابعاد این مقوله، زن به عنوان یک فرد دارای احساس در نظر گرفته نمیشود و این موضوع را افرادی که تجربه معاینه دارند، در این گزارش با توصیف شرایط روحی خود بیان کردند.
حتی مددیدارستانی معتقد است: «در مواجهه با این مقوله در تمام ابعاد آن، اعم از معاینه، عملهای ترمیم، مناسک مرتبط با آن در ازدواج، هویت انسانی زن نادیده گرفته میشود. در این فرایند بدن زن محلی برای پاکی و ناپاکی، برای مجازات و پاداش در نظر گرفته میشود و زنبودن یا دختربودن صرفا براساس جنسیت و هویت جنسی او تعریف میشود». طبق گفتههای او، خانواده، پزشکان و شریک عاطفی فرد بدون درنظرگرفتن عواطف انسانی و هویت زن در کلیت انسانی او آسیبهای جبرانناپذیری وارد میکند که این آسیبها در واکنشهای روانشناختی، روابط فردی و اجتماعی فرد بروز خواهد کرد. این پژوهشگر باور دارد که معاینه یا هر مداخله بیرونی بر ناحیه زنانه یعنی تجاوز مستقیم به حریم خصوصی او. اگر در جامعه آموزشهای لازم و آگاهیهای درست چه برای خانوادهها و چه برای جوانان انجام شود، هیچ زنی و در نهایت هیچ جامعهای دچار بحرانهای جنسیتی و جنسی نخواهد شد.
ارسال دیدگاه