- 2025-02-04
- 3 بازدید
- 0 دیدگاه
- سلامت
نابرابری آموزشی در سیستان و بلوچستان
به گزارش سلامت نیوز به نقل از پیام ما، حقوق کودکان یکی از مهمترین مسائل اجتماعی است که با چالشهای زیادی روبهروست. در گفتوگو با «ژیلا مدنی»، فعال اجتماعی حقوق کودکان، به بررسی چالشها و مشکلاتی پرداختیم که کودکان در مناطق محروم با آن مواجه هستند. او بر اهمیت آموزش پیشدبستانی بهعنوان یک ابزار کلیدی برای کاهش فقر و نابرابریهای اجتماعی تأکید کرد. مدنی همچنین به ضرورت تقویت سیستمهای آموزشی با هدف برابری در دسترسی به آموزش اشاره کرد و نقش دولت و بخش خصوصی در حمایت از این حرکت را مهم دانست. ژیلا مدنی همچنین به مشکلات فرهنگی و اقتصادی که مانع از دسترسی کودکان به آموزش میشود، پرداخته و راهکارهایی برای رفع این مسائل مطرح کرد. این مطلب در پی میآید.
ماجرا از کجا شروع شد؟
از زمانی که به فعالیتهای مدنی مشغول شدم، آموزش برایم مسئلهای مهم بود؛ اما اینکه چرا پیشدبستانی محوریت پیدا کرد، به مجموعهای از تجارب میدانی باز میگردد. بگذارید برگردم به تجربهای در یک انجمن که نزدیک به سه سال بهطور مستقیم با کودکان مهاجر سروکار داشتم. برخی از این کودکان در این منطقه شانس رفتن به مدرسه دولتی را پیدا میکردند، اما مادرانشان آنها را به انجمن ما میآوردند تا در آنجا پایه اول را تکرار کنند. اولین سؤالی که برای ما مطرح میشد، این بود که چرا آنها شانس حضور در مدرسه دولتی را از فرزندشان میگیرند؟ و چیزی که در پاسخ این سؤال گفته میشد، این بود که بچهها تمایلی به رفتن به مدرسه ندارند و یا مرکز آموزشی از پذیرش او بهعلت بهره هوشی پایین و یا نافرمانی خودداری کرده است. ما بعد از مدت کوتاهی که با کودک کار میکردیم، متوجه میشدیم کودک هیچ مشکلی ندارد و حتی یادگیری و مشارکت خوبی در همه کلاسها دارد. مشکل اصلی این بود که این کودک بهدلیل نگذراندن دوره پیشدبستانی قبل از ورود به مدرسه، مهارتهای اولیه برای حضور در کلاس درس را نداشت و معلمین مدارس عادی، بهدلیل تراکم بالای جمعیت دانشآموزان کلاس امکان تمرکز بر این کودک برای حل مسائلش را نداشتند. بر این اساس، ارتباط کودک و آموزگار بهدلیل عدم آشنایی با محیط مدرسه و یا زبان فارسی و همینطور اعتمادبهنفس کم کودک، از ابتدا دچار خدشه میشد و کودک خسته و دلزده از مدرسه، علاقه به حضور در مدرسه را از دست میداد.
متوجه شدم این دسته از کودکان از دو چیز رنج میبرند؛ یک، اینکه نمیتوانند خودشان را در مواجهه با یک آدم بیرونی و مدرسه که یک محیط اجتماعی بود، تطبیق بدهند. معلم برای کودک غولی بود که نمیدانست باید با آن چطور روبهرو شود. در مقابل معلم هم نمیتوانست آن کودک را جذب کند و با او ارتباط برقرار کند. دومین عامل دلزدگی کودک، عامل زبانی بود. کودک مهاجر بههرحال کودکی دوزبانه بهشمار میرود و عدم آشنایی به زبان فارسی مسئلهای بود که از آغاز ارتباط کودک با معلم را قطع میکرد.
تجاربی دیگر در سیستانوبلوچستان، دوباره ما را به مسئلهبودن این نابرابریهای آغازین کودکان رساند. وقتی که برای نوجوانان در یک هنرستان، کارگاههای مهارتهای کسبوکار برگزار میکردیم، روزی لازم بود که فرایندهای کارگاه را با دانشآموزان مرور کنم. به بچهای که کلاس دهم بود، گفتم که محمد برو کنار تخته و موضوعاتی را که میگویم، بنویس و او در جواب گفت که من نمیروم و نمیتوانم این کار را انجام بدهم. به افراد مختلفی گفتم و نهایتاً یکی از آنها قبول کرد. وقتی شروع کرد به نوشتن، تازه متوجه شدم این بچهها حتی در پایه دهم نیز قادر به نوشتن نیستند و بهعبارتی آنها در این سن هنوز سواد پایه، یعنی خواندن و نوشتن، را هم نداشتند.
ما قبلاً هم در این منطقه با شواهد بسیاری از مسئله کمسوادی و تا اندازه قابلتوجهی بیسوادی دانشآموزان آشنا بودیم و میدانستیم که شرایط آموزش در این منطقه در سطح بسیار نازلی است. البته یک نگاه به گزارشهای منتشرشده از سوی نهادهای مختلف نیز ابعاد این پدیده را روشن میکرد. بسیاری از دانشآموزان علیرغم اینکه به سالهای بالاتر رفتهاند، در مدرسه اصلاً خواندن و نوشتن یاد نگرفتهاند و این اتفاق از سالهای اول مدرسه شروع شده بود. برای ریشهیابی مسئله به سراغ والدین رفتیم. در صحبت با والدین و بهخصوص مادران، اشارههای بسیاری به مشکلاتی که کودکان در بدو ورود به مدرسه و سالهای بعد داشتند، میشد و اکثر آنها این کمسوادی را ناشی از کمکاری معلم و سخت نگرفتن آنها به فرزندانشان در همان سالهای اول میدانستند.
مجموعه این شواهد ما را مجاب کرد که برای حل بحرانهای آموزشی در سالهای بعد، باید به سراغ مجرای ورود کودکان، یعنی پیشدبستانی، برویم؛ زیرا سالهای پیش از دبستان نقش اساسی و تعیینکننده در رشد و تربیت کودکان دارد. در این دوران حساس و مهم، توان یادگیری کودک و استعدادهای او در جنبههای مختلف شکوفا میشود و پایههای اصلی شخصیت کودک شکل میگیرد. متأسفانه در مناطق نابرخوردار، بهعلت بیسوادی مادران و عدم توجه افراد مرتبط با کودک، التفاتی به ضرورت آموزش پیش از ورود به مدرسه حتی در خانواده وجود ندارد.
در اهمیت آموزش قبل از ورود به مدرسه باید به این نکته توجه داشت که براساس آمار، ترک تحصیل در دانشآموزان متوسطه دوم زیادتر است که بیشتر ریشه در فقر و یا عدمدسترسی به منابع مالی دارد؛ اما بازماندگی از تحصیل، بیشتر در همان سالهای اول و در مقطع ابتدایی رخ میدهد که ناشی از عدم ارتباط مؤثر بین دانشآموز و مدرسه است.
چگونه وارد میدان شدیم؟
گام اول: آموزش آموزشگر
از سال ۱۳۹۸، ما توسعه آموزش پیشدبستانی را باتوجهبه رعایت همه جوانب لازم برای این کار در منطقه سیستان آغاز کردیم و مهمترین مسائل برای پیش بردن این کار توجه به مسائلی مثل تأمین نیروی انسانی، فضاسازی مناسب برای آموزش کودک، تهیه برنامه آموزشی مناسب باتوجهبه هویت فرهنگی کودکان، برنامه تغذیه مناسب، چگونگی مداخله دادن والدین به موضوع آموزش به کودکان و… بود.
پیش از ورود به میدان، از مدتها قبل با بردن کتاب، قفسه و تربیت مروجین کتاب برای راهاندازی کتابخانههای محلی اقدام کرده بودیم. تصورمان این بود که این کتابخانهها میتواند بخشی از این کمبود مهارت خواندن و نوشتن را در این مناطق بهبود دهند و میتوانند محلی متفاوتتر از خانه، برای حضور امن کودکان و امکان ایجاد روابط اجتماعی باشند و اینکه کودکان بتوانند در کتابخانهها آشنایی بیشتری با زبان فارسی پیدا کنند. البته، به اهمیت داستانگویی به زبان مادری نیز بیتوجه نبودیم و از مروجان میخواستیم داستانها را به زبان مادری هم برای کودکان بخوانند.
پس از شناسایی وضعیت موجود، دریافتیم برای اجرای این طرح نیازمند نیروی انسانی توانمندی هستیم که به دو امر مهم توجه کافی داشته باشد؛ اول، توجه به کودک و حقوق آنان و دوم، اهمیت نقش آموزش در تغییر شرایط موجود کودکان. بنابراین، در گام اول لازم بود برای آموزش نیروی انسانی برنامهریزی کنیم. در اکثر آموزشها و کتابهایی که برای آموزش کودکان مورد استفاده میشود، معمولاً آموزشها کلیشهای است و به بحثهای سطحی مثل تفاوت رنگها و انواع جهتهای جغرافیایی و… خلاصه میشود. بهنظر میرسد این آموزشها را مادران بهراحتی میتوانستند در خانه به بچههای خود آموزش دهند. ما میخواستیم پرسشگری، مشاهدهگری و یافتن راهحل را به بچهها یاد بدهیم و این رویکرد متأسفانه جایی در آموزشهای رسمی ما ندارد.
این راهی بود که درصدد تغییر آن بودیم. آموزش آموزشگری که خود با مشاهدهگری و پرسشگری آشنا باشد
متأسفانه آن زمان به کرونا برخورد کردیم و نتوانستیم بهصورت حضوری در آن منطقه حضور داشته باشیم و مجبور شدیم از طریق آموزش آنلاین این راه را طی کنیم. این مسیر برای ما یک دوره آموزشی یکساله بود. یک گروه آموزشی تشکیل دادیم. این گروه یک دوره کامل تمام نیازهای یک آموزشگر کودک را طراحی کرد؛ آموزشهایی مانند آشنایی با روانشناسی کودک، هنر و بازی برای کودک، آموزش بوم و هویت فرهنگی، آشنایی با الفباورزی، آواورزی و بهطورکلی همه مهارتهایی که یک معلم پیشدبستانی به آن نیاز دارد.
مهمترین مشکلی که وجود داشت، این بود که خود آموزشگران هم دایره واژگانی کمی داشتند. ما همه آموزشهای لازم را برای معلمها طراحی کردیم، اما نیاز به معلمی داشتیم که بتواند آنها را بیان کند. در آنجا بود که فهمیدیم باید مطالعه کتاب را به برنامه آموزش معلمان اضافه کنیم. درنتیجه، یک گروه آنلاین کتابخوانی هم راهاندازی کردیم. اولین اقدامی که کردیم، بردن کتاب به خانه آموزشگران بود تا معلم را با کتاب و کتاب خواندن آشنا کنیم.
گام دوم: آموزش بومی سواد، مسیری برای تعمیق آموزش سوادآموزی
روش ما در آموزش کودکان پیشدبستانی براساس یک فرایند یادگیری، پرسشگری و حل مسئله طراحی شده است. در سه ماه اول هیچ دفتر و مدادی به دست بچه نمیدهیم و ابزار اصلی ما کتابداستانهای هدفمندی است که برای شروع با هدف تشویق کودک به حرف زدن و مشاهدهگری برای بهتر دیدن و سؤال پرسیدن انتخاب شدهاند.
یکی از چالشهای اصلی در روستامهدها و پیشدبستانیهای دولتی این است که هیچ برنامه درسی مشخصی وجود ندارد. صحبت ما این نیست که با برنامههای دستوپاگیر و رسمی بخواهیم جلوی آموزشهای محلی و بومی را بگیریم، ولی کتاب و منابع آموزشی حتی در همین حد که بخواهد به معلم ایدهای بدهد هم وجود ندارد
برای حرکت از زبان بومی و مادری بهسوی فارسی معیار با لحاظ این ضرورت که زبان مادری را حذف نکنیم، کودک را با پرسشگری به زبان مادری و بهره بردن از امکانات محیطی محل زندگی خود کودکان، تشویق به یادگیری میکنیم. در خواندن کتاب هم سعی میکنیم این تلفیق را به شیوهای ایجاد کنیم. آموزشگرها در اوایل، بعد از خواندن داستان به زبان فارسی میگفتند کودکان اشتیاق زیادی به داستان نشان نمیدهند، درحالیکه آن داستانها اتفاقاً داستانهای جذابی هم بودند. به آنها پیشنهاد کردیم که شما مسیر دیگری را طی کنید و این داستانها را گاه به زبان بلوچی یا زابلی و گاه به زبان افغانی و یا هر زبان دیگری که زبان اصلی کودک است، بخوانید. خوشبختانه با حوصله و مهارت آموزشگران این روش توانست مؤثر باشد و به همین خاطر، داستانخوانی بهصورت تلفیقی به دو زبان، اشتیاق به کتابخوانی را در کودکان تشدید کرد.
گام سوم: ارتباط با جامعه محلی و والدین و مشارکت دادن آنها
برای پوشش حداکثری کودکان روستا ما به همه آموزشگران گفتیم با مراجعه به مرکز بهداشت روستا لیست کودکان پیشدبستانی را دریافت کنند و به مدیران مدارس در منطقه هم گفته بودیم اسامی کودکانی را که شناسایی کردهاند، بدهند. مدیران زمانی که والدین برای ثبتنام دیگر فرزندان خود به مدرسه مراجعه میکردند، از آنها میپرسیدند آیا کودکی در سن پیشدبستانی دارند یا خیر؟ و خودشان شروع میکردند برخی از بچهها را ثبتنام کنند. بعضی اوقات هم از مردم محلی سؤال میکردیم که آیا کودکی میشناسید که واجد شرایط ثبتنام باشد؟ با همین پیگیری و شناسایی ارتباطهایی ایجاد میشد.
یکی از مهمترین مسائل برای ما در مرحله شناسایی ایجاد پایههای اول برای ارتباط با والدین بود و لازم بود در تمام مراحل ضرورت این ارتباط را برای آموزشگران توضیح دهیم. یکی از مزیتهای روستاها این است که آموزشگرها ساکن همان روستا هستند و با اهالی ارتباط تنگاتنگی دارند. از سوی دیگر، با تمام ویژگیهای آداب و فرهنگ آنجا آشنایی دارند و این موضوع برای ما که از راه دور این پروژه را اجرا میکنیم، از اهمیت جدی برخوردار است.
در ارتباط مربیان با والدین چالش اصلی این بود که زمانیکه با معلم صحبت میکردیم که اگر مشکلی دارید با والدین مطرح کنید، خیلی ساده میگفتند که والدین نمیفهمند.
در زمان زبانآموزی کودکان برای اینکه آموزش نهادینه شود، لازم است به استمرار و تمرین در آموزش توجه کرد و مادران نقش مهمی در این زمینه دارند. در این راستا، به آموزشگر اینگونه فهماندیم که اگر مادر نباشد، شما کسی را در کنار خود ندارید. بنابراین، باید هوای مادر را داشته باشید و از مادر این درخواست را داشته باشید که برای آینده و آموزش فرزند خود حضور پیدا کند و در کنار شما باشد.
گام چهارم: ارتقای فضای آموزشی از ضرورتهای آموزش
اولین نکتهای که در رابطه با فضای آموزش متوجه شدیم، این بود که در منطقه سیستان عموماً در روستاها هیچ فضای مناسب آموزشی وجود ندارد. کلاسهای آموزشی برای روستامهدها و پیشدبستانیها بهطور معمول در خانه آموزشگران برگزار میشد و حتی در مسجد هم برگزار نمیکردند. در اکثر روستاها در منطقه سیستان خانهها فقط یک اتاق دارند و کمتر خانهای است که دو تا اتاق داشته باشد. به همین خاطر، در رابطه با بحث فضای آموزشی سعی کردیم تا حد امکان فضای آموزشی را از خانه معلمان جدا کنیم. ما حتی به آموزشگران توصیه میکردیم که اجارههای شما را پرداخت میکنیم، ولی شما از فضای خانه بیرون بیایید و از یک فضای دیگر برای محیط آموزشی استفاده کنید. در طی این سالها تلاش کردیم با همکاری آموزشگران نسبت به تجهیز این محیطها برای رسیدن به یک حداقلهایی برای شرایط بهتر اقدام کنیم. خوشبختانه در سال جاری بسیاری از این مراکز در مدارس و یا فضاهای اجارهای در حال آموزش کودکان هستند.
گام اساسی: عمومی کردن مطالبه اجباریسازی پیشدبستانی
از دیگر دغدغههای ما این بوده است که سعی کنیم این را عمومی کنیم که آموزش پیش از دبستان وظیفه آموزشوپرورش است و نه بخش خصوصی؛ چون بخش خصوصی در قبال آموزش پولی دریافت میکند. در همین روستاهای محروم که روستامهدها، آنهم بهشکلی بیکیفیت، در خانهها شکل گرفتهاند، معلمین از کودکان شهریه دریافت میکنند. بحث ما همواره این بوده که باید آموزش پیشدبستانی اجباری و رایگان شود. حداقل در مناطق دوزبانه و کمبرخوردار این مسئله حیاتی است. ما در همه خانهها بدون استثنا حتی در مناطق مرزی تلویزیون داریم. اینها همه ماهواره هم دارند و تلویزیون ایران را خیلی کم نگاه میکنند.
تعداد کلماتی که یک بچه پنجساله در این مناطق میشناسند، بسیار کم است. مثلاً اگر از یک بچه پنجساله بخواهیم برای ما یک قصه کوتاه بگوید، نمیتواند؛ چون دایره لغات آنان بسیار کم و محدود است.
از طرفی این موضوع به بیسوادی و عدم آشنایی به زبانآموزی کودکان از سوی خانواده هم مربوط است. کودک ممکن است به زبان مادری خود بتواند خیلی خوب صحبت کند، اما به زبان فارسی نمیتواند و به همین خاطر، هیچوقت در سیستم رسمی جذب نمیشود. به همین علت، لازم است آموزش پیشدبستانی در مناطق نابرخوردار و دوزبانه، اجباری باشد.
البته باید توجه داشت ملاک فقط آموزش زبان نیست. ما باید بر اعتمادبهنفس کودک هم کار کنیم و بستر آموزش پیشدبستانی و ابتدایی، باید بستری باشد که اعتمادبهنفس کودک را افزایش دهد. باید به کودک یاد بدهیم که سؤال کند. ما با معلمهایی برخورد میکنیم که میگویند دانشآموزانی دارند که در مدرسه در طی سه ماه نتوانستهاند (شما بخوانید جرئت نداشتند) از جای خود تکان بخورند. یعنی حتی کودک توانایی این را ندارد که بخواهد سؤال کند، آیا من میتوانم به دستشویی بروم؟
در این راستا، ما تصمیم گرفتیم بخشی از این پروژه را با آموزشوپرورش اجرا کنیم. سال پیش، این پروژه را به آموزشوپرورش بردیم و خیلی از آن استقبال کردند و این موضوع دو علت داشت: یکی، این بود که آموزشوپرورش به ضرورت قضیه پی برده بود. مدیر آموزشوپرورش منطقه یک روز به من گفت که ما مدرسهای داریم که در آن از ۴۰ شاگرد ۲۵ نفر آنها در کلاس اول رد شدند. گفتم مسئله شما که رد شدن یا قبول شدن نیست، اگر ارزشیابی بکنیم آن ۱۵نفر هم چیزی یاد نگرفتهاند. بعد از این گفتوگوها بود که مجاب شدند در درون مدارس فضای مناسب برای اجرای این اقدامات فراهم کنند. آنها مکانهای اضافه و رهاشده خود را در اختیارمان قرار دادند؛ برای مثال نمازخانههای کوچک و اتاقهای کوچک. هر فضایی که به ما دادند، قبول کردیم و حتی خودمان هم در ایجاد فضای مناسب کمک کردیم تا شرایط بهتر شود.
مهمترین چالشهای ما چه بود؟
برگزاری صوری کلاسها و آمارسازی در پیشدبستانیهای دولتی
از ابتدای شکلگیری پروژه در سیستان، بررسی کردیم ببینیم که آیا پیشدبستانی در این منطقه برگزار میشوند، یا خیر. همان ابتدا فهمیدیم اداره این دورهها از طریق امور پرورشی مدارس و یا مدیران و در زمانهای خیلی کوتاه، مثلاً یک یا دو ساعت در هفته انجام میدهد و اساساً هم این معلمان آموزش بهخصوصی در این مورد ندیدهاند و هرساله هم مبلغ ناچیزی از طرف وزارتخانه به مدیران مدارس و یا امور پرورشی مدارس برای این دورهها پرداخت میشود. درواقع، باید گفت بودجه جدی و قابلتوجهی در این مورد در نظر گرفته نشده است و حتی در پیشدبستانیهای دولتی و در مدارس هم هزینههای بیمه، کتاب و وسایل کمکآموزشی کاملاً باید از طرف والدین پرداخت شود.
ضعف پایه معلمان یا عدم تناسب آموختهها با نیاز کودکان؛ اصلیترین مشکل
همانطورکه ذکر شد مشکل اصلی که ما در منطقه سیستان با آن مواجه شدیم، نبود نیروی انسانی بود. متأسفانه در آموزشوپرورش نیروی انسانی توانمندی نداریم و حتی فارغالتحصیلان دانشگاه فرهنگیان هم توانایی آموزش به این کودکان را ندارند و تقریباً چیزی برای ارائه به آنان ندارند. ما برای تربیت آموزشگر حداقل یکسالونیم کار مداوم داشتیم، اما باید اذعان کنیم بهدلایل مختلف این آموزشها نهادینه نمیشود. از جمله در رابطه با مهدروستاها باید بگوییم برخی از این معلمها شاید دیپلم هم نداشته باشند، اما مجوز آموزش را گرفتهاند! مثلاً شخصی مجوز را دریافت کرده و آن را به خواهرش داده است! بخشی مربیان فوقدیپلم داشتند و تعدادی هم که مربیان توانایی بودند، تلاش کردند که در دانشگاه آزاد و پیامنور ادامه تحصیل بدهند. این مدارک دانشگاهی هم اساساً تناسبی با نیازهای کودکان ندارد و تنها میتواند مزیتی برای شرکت در آزمونهای استخدامی باشد.
تغذیه و بیمه کودکان پیشدبستانی
یکی از مشکلات اصلی ما برای فعالیت، بیمه کودکان بود. ما باید تمامی کودکان را بیمه میکردیم و برای اینکه مشکلی پیش نیاید، بیمهنامه خریداری کردیم و همه کودکان را بیمه کردیم. بحث آنها این بود که اگر برای این بچهها اتفاقی در این مدرسه بیفتد، آنها گریبان ما را میگیرند و با شما کاری ندارند. البته منطق حرفشان درست بود، اما ما همچنان پایداری کردیم.
مسئله دیگر این بود که علیرغم ثبت شدن اسامی این کودکان در پورتال اداره، متأسفانه اداره آموزشوپرورش اسامی کودکان پیشدبستانی را بهعنوان آمار تغذیه رایگان اعلام نمیکند و عجیب است که سال گذشته که برای کودکان ابتدایی شیر توزیع میشد، کودکان پیشدبستانی که در همین مدارس بودند، از این امکان محروم بودند.
در طی چندسال کار در این منطقه برای ما مشخص شده است که بسیاری از کودکان حتی از صرف یک صبحانه در خانه محروم هستند. درنتیجه، بهطور معمول ما با کودکانی روبهرو هستیم که حتی به یک لقمه نان کوچکی راضیاند و در طی دو سال اجرای این پروژه در مدارس و مهدهای روستایی تلاش کردیم حداقلی از تغذیه را برای کودکان فراهم کنیم.
نبود منابع آموزشی و برنامه درسی مناسب
یکی از چالشهای اصلی در روستامهدها و پیشدبستانیهای دولتی این است که هیچ برنامه درسی مشخصی وجود ندارد. صحبت ما این نیست که با برنامههای دستوپاگیر و رسمی بخواهیم جلوی آموزشهای محلی و بومی را بگیریم، ولی کتاب و منابع آموزشی حتی در همین حد که بخواهد به معلم ایدهای بدهد هم وجود ندارد. این چندسال هم اگر کتابی تولید شده، همه در بخش خصوصی بوده و تهیه آن پولی است.
چالشها با ساختارهای رسمی
فعالیتهای مدنی در این حوزه بدون چالش نیست. برای مثال امسال بخشنامهای صادر شد که براساس آن هیچ پیشدبستانیای نباید در مدرسه برگزار شود و تمامی کودکان متقاضی پیشدبستانیها باید به مراکز خصوصی مراجعه کنند. علت آن را هم عدمحضور قانونی افراد غیرستادی در مراکز آموزشی رسمی اعلام کردند. ممنوعیت استفاده از فضای آموزشی مدارس برای پیشدبستانی در شرایطی است که از سوی دیگر، براساس بخشنامه دیگری میتوان فضاهای بدون استفاده را از اداره آموزشوپرورش اجاره کرد. این دو برخورد متناقض یعنی اینکه هدف پولی شدن آموزش است.
من همیشه بر این نکته تأکید میکنم که مداخله فعالان مدنی، نهایتاً درصد بسیار کمی از مسائل کودکان را حل میکند. فعالیتهای مدنی در بهترین حالت، تنها میتواند مدلسازی یک کنشگری مؤثر باشد و اصل مسئله این است که تمامی این امور مسئولیت آموزشوپرورش است و تا زمانی که آموزش پیشدبستانی اجباری نباشد و باکیفیت ارائه نشود، اقدامات ما راهحل این بحران نیست.
برنامه جامع برای پیشدبستانی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
اگر بخواهم بر مبنای مجموعه تجربه میدانی پیشنهادی داشته باشم، بهنظر میرسد اگر دولت بخواهد یک برنامه جامع برای توسعه پیشدبستانی داشته باشد، باید حتماً به چند نکته توجه کند. در غیر اینصورت، تنها آمارسازی و توسعه کمی بدون کیفیت را در پیش خواهیم داشت:
توجه جدی به آموزش آموزشگران حوزه کودک باتوجهبه نیازهای سنی کودکان.
تدوین برنامه آموزشی براساس سن و مقتضیات فرهنگی آنان
تلاش برای مشارکت مادران جهت حضور فعالانه آنان در آموزش کودکان
توجه به استانداردهای مورد نیاز محیطهای آموزشی کودکان پیشدبستانی مانند صندلی، رنگآمیزی کلاس، تأمین وسایل لازم برای آموزشهای عملی
تجهیز کلاسهای درس به کتابخانه و در دسترس قرار دادن کتاب به کودکان نه بهعنوان یک کالای لوکس بلکه یک ابزار آموزش
ارسال دیدگاه