• 2025-07-14
  • 4 بازدید
  • 0 دیدگاه
  • سلامت

پزشکی که با نوزاد دوماهه‌اش در برج اساتید به شهادت رسید که بود؟

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد،  تنها یک هفته مانده بود که دکتر زهره رسولی در آزمون تخصصی…
پزشکی که با نوزاد دوماهه‌اش در برج اساتید به شهادت رسید که بود؟

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد،  تنها یک هفته مانده بود که دکتر زهره رسولی در آزمون تخصصی فلوشیپ پریناتولوژی یعنی همان طب مادر و جنین شرکت کند تا یک پله به آن‌ چیزی که در زندگی‌ حرفه‌ای انتظار داشت، نزدیک شود، اما موشک‌ها به او فرصت ندادند.

بامداد 23 خرداد، همه‌ چیز در زندگی او به آتش سرخ و سوزناکی بدل شد که ابتدا جان رایان دوماهه را گرفت و چهار روز بعد او و همسرش را هم با خود برد.

حالا از خانواده دکتر رسولی، تنها یک یادگار مانده است؛ کیان 5 ساله با پیکر نحیفی که از یک ماه پیش در باندپیچی‌های سفید با دردها هم‌آغوش شده. اما پیش از این زهره رسولی، مادر کیان به خاطر نگهداری بهتر از او، موقتا دست از کار در بیمارستان کشیده بود و تنها در مطب کار می‌کرد تا هم رایان را با آن بارداری سنگین و سخت سالم به دنیا بیاورد و همزمان بتواند با درس خواندن، تخصص خود را ارتقا دهد.

پزشکی که از نظر بیماران باحوصله بود

 دکتر زهره رسولی صفحه اینستاگرام دارد و حتی همانجا هم شماره تماس خود را منتشر کرده و حتما می‌دانید که کمتر پزشکی، شماره همراه خود را اعلام عمومی می‌کند، اما او این‌طور که به نظر می‌رسد در دسترس بیماران بود و در آن صفحه نیز سعی در آگاهی‌بخشی در زمینه حرفه‌ای خود داشت.

فیلم به دنیا آوردن نوزادان؛ جانان و محمد یاسین را در صفحه‌اش پست کرده بود و درباره سلامت بارداری و مادر و جنین و باورهای غلط مطلب نوشته بود. اگر در گوگل نام او را جست‌وجو کنید در صفحات نوبت‌دهی آنلاین از جمله پذیرش ۲۴ یا نوبت دات.آی.آر نظرات و امتیازات مثبت درباره کارش را خواهید دید و البته چند نفری هم پس از ماجرای ۲۳ خرداد، نظرات و امتیازاتی درباره‌اش درج کرده‌اند. یکی از کاربران آذر سال گذشته نوشته: «دکتر خوب و باحوصله‌ای هستن.» کاربر دیگری با عنوان ربابه این‌طور نظر خود را ارایه کرده: «خیلی عالی بود رفتارشون و اینکه با حوصله به همه سوالاتم گوش میدادن و تک‌تک جواب میدادن، خیلی رفتارشون خوب بود.» فاطمه خانم هم پنج ماه پیش نوشته: «بسیار پزشک خوب و باتجربه ،بسیار با درک و فهم، مهربان و دلسوز تنها پزشکی که خیلی وقت می‌ذارن براتون.»

استاد حمایتگر

مانند دکتر مرضیه عسگری که در خانه پدری خود در شهرک شهید چمران بر اثر حمله اسراییل جان خود را از دست داد، آن روزهای تعطیلات منتهی به عید غدیر را از قزوین به خانه پدرش در تهران آمده بود که در سحرگاه جمعه ساختمان، هدف موشک قرار گرفت. اصالتا تهرانی، اما در قزوین ساکن بود و دوران رزیدنتی و اتندی را در دانشگاه علوم پزشکی قزوین گذرانده بود. دکتر جهانی یکی از همکاران او در بیمارستان و دانشگاه علوم پزشکی قزوین درباره او  می‌گوید: «خیلی صبور و متعهد بود.بخش زنان دانشگاه علوم پزشکی قزوین پزشک مقیم دارد و ما هیچ ‌وقت با او در کشیک‌ها مشکلی نداشتیم. در رفتار با رزیدنت‌ها هم صبور بود، هیچ ‌وقت با سال پایینی‌های خود با تحکم برخورد نمی‌کرد، صدایش را بالا نمی‌برد و رفتارش همیشه با احترام بود.

مجموعه رفتارهایش نشان می‌داد که از خانواده‌ای اصیل و خاص است.» بعد از فارغ‌التحصیلی طرح تخصص زنان را در بیمارستان کوثر قزوین گذراند و دکتر جهانی از حدود 7 تا 8 سال پیش؛ یعنی دوران رزیدنتی تا اتندی او را می‌شناسد: «در دوران رزیدنتی برون‌گرا نبود و همیشه تصورمان این بود که انسان درون‌گرا، متعهد، مسوولیت‌پذیر و کاری است ولی وقتی فارغ‌التحصیل شد و به عنوان استاد به فضای کار برگشت، قسمت برون‌گرای شخصیتش بیشتر جلب ‌توجه کرد. همه را حمایت می‌کرد و اگر برای کسی مشکلی پیش می‌آمد به او کمک می‌کرد. آموزش دادن را خیلی دوست داشت و برای آموزش رزیدنت‌ها وقت زیادی می‌گذاشت. همه رزیدنت‌ها هم او را فردی صبور و باسواد می‌شناختند که همیشه در کنارشان بود.

شغل ما همیشه استرس زیادی دارد و همواره بیماران بد حالی داریم که گاهی ممکن است رزیدنت‌ها نتوانند به خاطر عوامل مختلفی چون استرس، تشخیص‌های درستی درباره آن داشته باشند بنابراین اگر نیاز می‌شد و در مواقع کشیک و در عمل‌های سخت مشکلی پیش می‌آمد، حتی اگر یک دقیقه نخوابیده بود، همیشه کار خود را انجام می‌داد بدون اینکه برخوردی با رزیدنت‌ها داشته باشد. در زندگی شخصی هم اگر مشکلی برای کیان یا خانواده پیش می‌آمد باز هم خیلی صبور بود و زیادی کوتاه می‌آمد به‌طوری که گاهی ما می‌گفتیم؛ زیادی به دیگران فرصت می‌دهی. هیچ ‌وقت صدای بلند خانم دکتر را نشنیده بودیم در حالی که در سیستم زنان این موضوع شایع است، چون کشیک‌ها استرس زیادی دارد و همیشه یکسری درگیری‌ها پیش می‌آید، اما او همیشه در کنار رزیدنت‌ها می‌ماند. اینقدر پشتکار داشت که وقتی کشیک بود، خیال همه راحت بود.»

همیشه حواسش بود که کدام یک از بیمارانش پول ویزیت را ندارند تا خودش هزینه را تقبل کند. بعدها هم که اتند شد، دوست داشت در سیستم آموزشی بماند و به آموزش پزشکی ادامه دهد، اما بچه کوچک داشت و به دلیل اینکه پرستار بچه، دیگر امکان ادامه همکاری برای مراقبت از کیان را نداشت گفت؛ موقتا دیگر نمی‌توانست در بیمارستان کوثر قزوین بماند: «هماهنگی‌ها برایش سخت بود، مخصوصا که مطب هم زده بود و کارش سنگین شده بود. گفت؛ می‌روم تا کیان کمی بزرگ‌تر شود یا بتوانم پرستار خوب برای او پیدا کنم ولی بعد برمی‌گردم. از او خواهش کردیم بماند، گفتیم تو کسی هستی که در گروه به همه آرامش می‌دهی و وقتی برای کسی مشکلی پیش می‌آید، کمک می‌کنی، اما نمی‌توانست بماند. گفتم اگر بروی برایمان دردناک است گفت؛ می‌رم و فوق که گرفتم برمی‌گردم.»

بیشتر همکاران و رزیدنت‌ها آخرین بار در روز معلم، او را دیده‌اند روزی که رزیدنت‌ها با وجود اینکه از دانشگاه رفته بودند به یادش بودند و وقتی برای اساتید دانشگاه جشن گرفتند، دعوتش کردند. حالا هم تصویر آن روز خاطره‌انگیز در صفحه اینستاگرام او هست و حدود 10 هفته پیش آن را به عنوان آخرین مطلب، پست کرده و نوشته است: «روز بزرگداشت استاد مطهری (روز معلم) توسط رزیدنت‌های با محبت.» او با صورت خندانش با لباسی روشن، در ردیف دوم تصویر ایستاده است و دسته گلی را به دست گرفته. روز جشن اساتید دانشگاه هم، بحث برگشتن او به کار و آموزش پیش کشیده شد، اما آن زمان دیگر رایان تازه به دنیا آمده بود، بنابراین بازگشت به دانشگاه سخت‌تر از قبل بود. خیلی زود به خاطر رایان رفت و تا روزی که همکاران و رزیدنت‌ها خبر اصابت موشک به ساختمان اساتید را شنیدند با او دورادور در ارتباط بودند. «دکتر خیلی با بچه‌ها درگیر شده بود. کیان هنوز کوچک بود و رایان هم تازه به دنیا آمده بود. اهل ورزش بود ولی در این فرصتی که داشت تنها چیزی که روی آن متمرکز شده بود، این بود که از بچه‌ها مراقبت کند و در کنار آن می‌خواست برای فلوشیپ پریناتولوژی درس بخواند و امتحان دهد. گفت بروم این امتحان را هم بدم ولی بعد برگردم و چون مطب هم می‌رفت فرصت دیگری نداشت که کار متفرقه دیگری با وجود دو بچه انجام دهد.»

لحظات رنج و درد و از دست رفتن رایان

رایان همان نوزادی است که روز نخست جنگ، تصویرش در باندهای تیره و متصل به دستگاه اکسیژن در رسانه‌ها منتشر شد. ماسک اکسیژن تمام صورتش را گرفته بود و هیچ چیزی از نوزاد معلوم نبود جز آن صورت و پلک‌های پف کرده‌ و مژه‌های سوخته. شانزدهم فروردین امسال به دنیا آمده بود و حالا اگر زنده بود به سه ماهگی می‌رسید. وقتی خانه پدری دکتر رسولی در طبقه سوم ساختمان اساتید بر اثر موج انفجار اصابت موشک به واحد دکتر طهرانچی در طبقه ششم ساختمان دچار آتش‌سوزی شد، همگی دچار سوختگی‌ شدند، اما سوختگی دکتر زهره رسولی و همسر و کودکانش از بقیه بیشتر بود، چون در اتاق دیگری بودند. از میان این چهار نفر، اما رایان دو ماهه با سوختگی شدید، خیلی زود پر کشید و چهار روز بعد پدرش؛ مهندس بهنام قاسمیان و مادرش؛ زهره خانم از دنیا رفتند. ایرج رسولی، پدر دکتر رسولی که خود نیز دکترای میکروب‌شناسی دارد ماجرای آن روز را اینچنین تعریف کرده‌ است: «دخترم آن شب گفت، وقت جراحی دارم، مریض‌هایم منتظرند ولی گفت صبح میرم.‌ ای کاش می‌رفت. دیگر به صبح نکشید، یکی از آخرین حرف‌هایی که دختر من اینجا با هشتاد درصد سوختگی در آمبولانس گفت، این بود که به منشی‌ام اطلاع بدهید، به مریض‌هایم بگویید منتظر نمانند.» او را به همراه رایان به بیمارستان سوانح سوختگی بردند و بقیه خانواده از جمله خواهرها و مادر هم به بیمارستان‌های دیگری انتقال داده شدند. آسیب خواهر و مادر چندان زیاد و سخت نبود، اماآسیب زهره بدتر از حد تصور بود. پدر او البته در مصاحبه‌هایی که این چند روز داشته، گفته است: «من به بیمارستان سوانح سوختگی نرسیدم، چون خانواده‌ام هر کدام در یک بیمارستان بودند. من هم مثل زینب کربلا از این خیمه‌گاه به آن خیمه‌گاه آواره بودم. ما را چه چیزی نجات داد؟

یک عسلی جلوی راهرویی بود که به سمت اتاق خواب می‌رود. موج انفجار یخچال را پرت کرده بود و دیوار ا شکافته شده بود، اما به آن میز عسلی گیر کرد و اگر میز نبود، جلوی راه را می‌گرفت و همه ما در اتاق می‌سوختیم.» آوار ساختمان اساتید از طبقه هشتم ریخته و روی هم تا طبقه سوم که واحد آنهاست، تلنبار شده و تخریب شدیدی را رقم زده است. آوار ساختمان همه‌ چیز را با خود برده، اما دردناک‌تر از آن همه اشیا، سیمان، گچ و آهن که در هم فرو رفته‌اند، جان آن 20 نفری است که از آن ساختمان همراه بیش از هزار نفر دیگر رفته‌اند و دیگر هیچ‌گاه و با هیچ جنگ و صلحی برنمی‌گردند. پدر و مادر همان لحظه اول که زهره رسولی را در خانه یافتند در حال سوختن بود، بنابراین او و رایان را در آغوش گرفتند. زهره همان روز با بدنی که حدود 50 درصد سوختگی داشت به همراه پدر و مادرش آن سه طبقه را پایین آمد، اما پایین پله‌ها در طبقه همکف دیگر تاب نیاورد، انرژی‌اش تمام شد و روی زمین افتاد و هنوز هم با دستانش، خود را روی زمین می‌کشید تا به در برسد، اما نتوانست از اینجا به بعد را برود. بعد یک نفر به کمک آمد و او را به آمبولانس برد. از همان ابتدا همه می‌دانستند که به رایان با آن جثه نحیفش، امیدی نیست. مادر رایان اما قبل از آنکه به بیمارستان برود به پدرش گفت؛ قول می‌دهید که مواظب بچه‌هایم باشید و پس از آنکه او را روی تخت آمبولانس خواباندند، صدای گریه رایان را شنید. همان زمان هم به فکر بچه بود و می‌خواست به او شیر بدهد: «بچه‌ام گرسنه است، بزارید شیر بخوره.» در حالی که گریه‌های رایان احتمالا به خاطر گرسنگی نبود؛ بچه از شدت درد و سوختگی و همزمان وحشت انفجار و آتش به گریه افتاده بود. همان روز هم رایان به زندگی دو ماهه‌اش، لبخند تلخی زد و رفت. 

ماجرای زندگی دکتر زهره رسولی و خانواده‌اش و به ویژه شهادت نوزاد دو ماهه‌اش خیلی‌ها را در بهت و حیرت فرو برد. چند روز پیش، کاسارد، رییس دفتر کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در ایران پس از بازدید از خانه پدری دکتر رسولی از سرگذشت تلخ این خانواده شوکه شده و گفته بود: «با حضور در اینجا از سطح خشونت‌ها و میزان درد و رنجی که برای این خانواده اتفاق افتاده، حیرت‌زده هستم.» به نوشته حسن بالاگر، عکاس و فعال رسانه؛ دکتر بهنام قاسمیان همسر دکتر زهره رسولی و پدر رایان که جان خود را در حمله اسراییل از دست داد، متولد شهر خرم‌آباد و جزو نخبگان کشوری در رشته مهندسی مکانیک بود. او دکتر ایرج رسولی، پدر دکتر زهره رسولی را هم در صفحه اینستاگرام این‌طور توصیف کرده است: متولد سال ۱۳۳۹ در اهر فرزند الیاس و برادر جانبازان دفاع مقدس مهران و بابک رسولی است. در ۱۴ سالگی پس از پایان پایه تحصیلی سوم راهنمایی در اهر به تهران مهاجرت کرد و در این شهر ادامه تحصیل داد. در سال ۱۳۵۸ برای ادامه تحصیلات دانشگاهی عازم کشور هند شد و در سال ۱۳۷۳ پس از اخذ مدرک دکتری میکروبیولوژی به ایران بازگشت و بلافاصله به عضویت هیات علمی دانشگاه شاهد درآمد. او در سال ۱۳۸۱ به عنوان دانشمند برگزیده هشتمین جشنواره علوم پزشکی رازی انتخاب و توسط دکتر خاتمی ریاست جمهور مورد تقدیر قرار گرفت. دکتر رسولی در سال ۱۳۸۲ مدرک فوق دکتری خود را از کشور کانادا دریافت کرد. او همچنین در سال ۱۳۹۲ به عنوان استاد نمونه کشوری مورد تقدیر دکتر روحانی رییس‌جمهور وقت قرار گرفت و از او شش عنوان کتاب به زبان انگلیسی در اروپا منتشر شده و دارای ۱۹۰ مقاله علمی بین‌المللی است.

کیان قاسمیان و سوختگی‌های عمیق

دیگر فرزند دکتر زهره رسولی با 50 درصد سوختگی اما هنوز در بیمارستان بستری است اگرچه اوضاعش از روزهای نخست بهتر شده، اما همچنان معلوم نیست که میزان آسیب‌های وارده به کودک چه اندازه است و چه زمانی می‌توانند باندهای سفید را از روی صورت و دست و پاهای سوخته‌اش باز کنند. قرار بود مهر ماه امسال به پیش‌دبستانی برود، اما از آن جمعه سیاه دیگر مادر، پدر و برادرش را نمی‌بیند. 55 درصد از سطح پوستش سوخته است و همه قسمت‌ها، سوختگی عمیق دارد و نیاز است که برای او پیوند پوست گذاشته شود. دکتر جهانی‌ هم نگران است که نکند این آسیب‌ها، ناتوانی‌هایی برای کودک به همراه داشته باشد: «معلوم نیست سوختگی‌ها چقدر ناتوانی برای او داشته باشد، امیدوارم این‌طور نباشد به هر حال چون دست و پاهایش هنوز پانسمان دارد، نمی‌توان چیزی گفت.»

خانواده، همکاران و دوستان او همگی این روزها ناراحت و نگرانند؛ ناراحت از نبود بهترین عزیز و همکارشان و نگران از اینکه نکند تنها یادگار او دچار صدمات غیر قابل جبرانی شده باشد. یکی از همکاران و دوستان نزدیک زهره رسولی، همین چند روز پیش به دیگر همکاران از جمله دکتر جهانی گفته است که از روز وقوع حادثه، حتی دیگر نمی‌تواند کودکان خود را در آغوش بگیرد و به آنها شیر بدهد.«نبود پدر و مادر بدترین اتفاقی است که ممکن است برای این بچه افتاده باشد ولی حداقل امیدواریم دچار ناتوانی جسمی نشود.» 
روز نخست جنگ هیچ کدام از همکاران دکتر رسولی تصور نمی‌کردند، چنین اتفاقی افتاده باشد حتی وقتی یکی از بچه‌های گروه با دکتر جهانی تماس گرفت و گفت که او در خانه پدرش در ساختمان اساتید مهمان بوده است: «هیچ کدام شماره پدر دکتر را نداشتیم و تلفن زهره را هم هیچ کس جواب نمی‌داد، بنابراین از طریق ایمیل با پدرش ارتباط گرفتیم و متوجه موضوع شدیم. زهره به خاطر شدت سوختگی که راه‌های هوایی‌اش داشت، دیگر نمی‌توانست نفس بکشد و خودش گفته بود؛ اصلا نمی‌توانم نفس بکشم من را اینتوبه کنید، بنابراین همان ابتدا، او را اینتوبه کرده بودند. درصد سوختگی خیلی زیاد بود و ما هم بعدا پیگیر شدیم، اما به خاطر دردهای بالای سوختگی و خطر عفونت اجازه ملاقات نداشت. پزشکی که کار درمان او را بر عهده داشت هم روز بعد گفت که درصد سوختگی خیلی بالا و شدیدتر از حد تصور است؛ اصلا امیدی به او نداشته باشید. زهره برای ما مثل خواهر بود، شاید به خاطر رایان رفت و نمی‌توانست او را تنها بگذارد.» زهره رسولی بارداری‌های سخت و قند خون بالا را برای هر دو کودک خود تاب آورده بود و حتی در آخرین بارداری، کارش به انسولین هم رسید. به قول خودش بارداری‌هایش خسته‌کننده و عجیب و غریب بود با این‌ حال قوی و با انگیزه آنچه می‌خواست را به دست می‌آورد، اما نتوانست آزمون تخصص را پشت سر بگذارد و انسان‌های بیشتری را از رنج نجات دهد.

منبع خبر

بیا تو صدا