- 2025-07-12
- 2 بازدید
- 0 دیدگاه
- سلامت
شرایط اسفبار اخراج شدگان افغانستانی در اردوگاهها

به گزارش سلامت نیوز به نقل از هم میهن، ماههاست که روند اخراج مهاجران افغانستانی از ایران سرعت گرفته، اما آنچه بعد از جنگ ۱۲روزه رخ داد، از نظر سرعت عملیات اخراج و تعداد مهاجرانی که ردمرز شده یا در مسیر اخراج قرار گرفتهاند، شاید با هیچ زمان دیگری قابل مقایسه نباشد. بعضی آمارهای غیررسمی نشان میدهند که تنها در یکروز، ۶۰ هزارنفر از مهاجران به آن سوی مرز اخراج شدهاند.
آمارهای رسمی هم اگرچه تفاوت زیادی با شنیدهها دارند اما حاوی عددهای بسیار بزرگیاند. آنطور که نادر یاراحمدی، مشاور وزیر و رئیس مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور گفته، افزون بر ۷۷۲ هزار نفر به گفته او، «اتباع غیرمجاز افغانستانی»، از ابتدای امسال تاکنون به کشورشان بازگشتهاند. به گفته او، 67درصد این افراد از گذرگاه رسمی دوغارون، ۳۲ درصد از مرز میلک و یکدرصد از مرز ماهیرود به سمت افغانستان رفتهاند. نادر یاراحمدی چندروز پیش هم گفته بود که در هفته منتهی به ۱۷ تیرماه، فقط در یکروز، ۲۹ هزارنفر از مرز بیرون فرستاده شدهاند.
این درحالی است که ظرفیت اردوگاه الغدیر یکی از سه اردوگاه اصلی مرزی، چیزی حدود سه هزارنفر بیشتر نیست. شاهدان محلی میگویند، ازدحام بالای مهاجران اخراجی در اردوگاههایی که ظرفیت جمعیتی کمتر از این را هم نداشتهاند، شرایط بسیار غمانگیزی را برای آنها رقم زده است؛ موضوعی که یاراحمدی هم آن را تایید میکند اما اختلاف درباره عمق رنج مهاجران بین اظهارنظرهای رسمی و گزارشهای غیررسمی همچنان وجود دارد.
حالا درحالیکه نزدیک به یک هفته از آخرین مهلت معرفی داوطلبانه مهاجران و نزدیک به 10 روز از شدت گرفتن طرح ضربتی اخراج گذشته، مسئولان میگویند که اوضاع بهتر شده اما گزارشها هنوز شرایط اردوگاهها را نگرانکننده اعلام میکنند. طبیعتاً در چنین شرایطی بیشترین نگرانی مربوط به کودکان و زنان است. گروهی که نهتنها در آنسوی مرز بهدلیل آیندهای مبهم و احتمالاً همراه با محرومیتهای بسیار در معرض خطرات زیادیاند، بلکه اینطرف مرز هم در شرایط بد اردوگاهها یا دربهدری برای پیگیری وضعیت مردان و پسران جوانِ خانواده، روزهای سخت و خطرناکی را سپری میکنند.
تن بچه زیر آفتاب میسوخت
مهاجران اخراجی به دو دسته اصلی تقسیم میشوند؛ کسانی که دستگیر شدهاند و کسانی که بعد از هشدارها و محرومیتها، داوطلبانه به اردوگاههای شهرهای خودشان مراجعه کردهاند و بعد به اردوگاههای مرزی فرستاده شدهاند. سختگیریها درباره گروه اول بیشتر است اما درنهایت همگی به اردوگاههای مرزی آورده میشوند تا از سه گذرگاه دوغارون در خراسان رضوی، میلک و هیرمند در استان سیاستان و بلوچستان، به افغانستان فرستاده شوند.
گزارشهای مردمی و فعالان اجتماعی نشان میدهد در روزهای اولِ شدتگرفتن روند اخراج، وضعیت در همه اردوگاهها بد بوده اما حالا آنچه در اردوگاه الغدیر در سیستان و بلوچستان میگذرد، قابل مقایسه با دوتای دیگر نیست.
«مریم» یکی از زنانی است که همسر، دو پسرش و کل خانواده خواهرش در اردوگاه الغدیر زاهدان بودهاند اما مریم و دخترش تصمیم گرفتهاند هرطور شده فعلاً در ایران بمانند. او درباره وضعیت خانواده و فامیلاش در اردوگاه میگوید: «یکی از پسرانم را جلوی محل کارش که نگهبانی میداد، بازداشت کردند. سه روز هیچ خبری از او نداشتیم تا اینکه فهمیدیم دارند او را میفرستند زاهدان. ما خودمان میخواستیم برای رفتن اقدام کنیم. قرار بود مردها بروند، ما بمانیم و ببینیم آنها در افغانستان چه کار میتوانند بکنند، اگر امکان زندگی بود من و دخترم هم برویم. خانواده خواهرم اما تصمیم گرفتند همه با هم بروند که پیش هم باشند. آنقدر جمعیت در اردوگاه الغدیر زیاد بود که سه روز تمام معطل شده بودند.
در این سهروز چندبار با هم حرف زدیم. میگفت روز اول حتی یک سایبان نبوده. کل روز زیر آفتاب نشسته بودند چون داخل سولهها از بیرون بدتر بوده و هیچ وسیله خنککنندهای وجود نداشته است. خواهرم میگفت، تن بچهها زیر آفتاب میسوخت. مجبور شده بود پسر کوچکاش را که سهساله است لخت کند، چادرش را سایبان بگذارد بلکه بچه تلف نشود. آب هم خیلی کم بوده و خواهرم بین اینکه آب را به بدن بچه بزند تا خنک شود یا آن را برای خوردن نگه دارد، مانده بود. به آنها گفته بودند چند ساعت بیشتر معطل نخواهند شد اما کارشان دو شب و سه روز طول کشید.»
امکانات بهداشتی برای زنان هم تعریفی نداشته است: «هرکس هرچه داشته، خودش برده بوده. خانوادههای ما را از یزد با اتوبوس بردند. البته هزینه اتوبوس را از هر نفر گرفتند. مبلغ دقیق را نمیدانم اما فکر کنم دو میلیون تومان از هرکس گرفتند. از بعضیها بیشتر هم گرفته بودند. اردوگاه خیلی شلوغ بوده و ماموران هم اخلاق خوبی نداشتهاند. وسایل زنانه مثل نوار بهداشتی، پوشک بچه و اینطور چیزها هم نبوده. هرکس خودش برده بوده اما بعضیها هم نداشتهاند و باید همانجا از فروشگاه میخریدند آن هم به قیمت چندبرابر، تازه اگر داخل فروشگاه موجود بود.
حتی آب هم یک بطری کوچک ۵۰ هزارتومان بوده که همان هم به اندازه کافی گیر نمیآمده. خواهرم خیلی نگران بود که مدت ماندنشان بیشتر طول بکشد یا آنطرف مرز هم معطل شوند و پسر کوچکاش از گرما از بین برود. شنیده بود که چندتا بچه مردهاند. حالا آنطرف مرزند، هنوز با او حرف نزدهام.»
این فقط زنان داخل اردوگاهها نیستند که در جریان اخراج مهاجران، رنج بزرگ آوارگی را تحمل میکنند، گروهی از زنان که بهواسطه دستگیری شوهران، پسران و پدرانشان دربهدر اردوگاهها شدهاند تا ردی از آنها پیدا کنند هم در این رنج شریکند. سمیه یکی از آنهاست که چهار روز است به اردوگاه عسگرآباد ورامین سر میزند تا ردی از دو پسرش پیدا کند: «یکبار تلفن کردند و گفتند که آنها را گرفتهاند. یکیشان ۱۵ ساله است و آن یکی ۲۳ ساله است. شوهرم سال گذشته فوت کرد و خرج من و سه دخترم را این دو پسر میدهند. البته من و دخترها هم کارگری میکنیم اما الان اوضاع خیلی خراب شده. اگر پسرها نتوانند بعداً به ایران برگردند ما باید برویم پیش آنها اما نمیدانم چطور باید برویم. ما ۱۶ سال است که در ایران زندگی میکنیم.»
سینا، یکی از دانشجوهای افغانستانی است که تجربه حضور در اردوگاه عسگرآباد را دارد. او درباره حضور بچهها در اردوگاهها میگوید: «بین دستگیرشدهها، پسرهای نوجوان هم هستند؛ پسربچههایی که از محلهای کار دستگیر میشوند. در مواردی سن و سال آنها قبول میشود و بعد از مدتی اجازه میدهند که خانوادهها بیایند دنبالشان؛ البته زنان خانواده میآیند چون مردان اگر بیایند خودشان دستگیر میشوند.
در موارد زیادی هم، سن بچهها از آنها پذیرفته نمیشود و بچهها هم در کنار مردان برای طی کردن روند ردمرز قرار داده میشوند و محل نگهداری آنها جدا نیست. روندی که بهطورکلی واقعاً تحقیرآمیز و آسیبزننده است. در تکتک مراحل، کرامت انسانی فرد از او گرفته میشود. امکانات بهداشتی، غذا و نوشیدنی هم واقعاً یک شوخی است. من خودم چهار روز تمام غذا نخوردم. خودم را با چیزهای کوچکی که از بوفه میخریدم سیر میکردم تا روز بگذرد.»
نیلوفر، مددکاری که چندبار در هفته برای پیگیری امور مهاجران به اردوگاه عسگرآباد ورامین میرود، میگوید: «اغلب کسانی که برای پیگیری میآیند، زنان هستند. بنابراین هرروز تعداد زیادی زن، ساعتها زیر آفتاب معطل میشوند بلکه به کارشان رسیدگی شود. رسیدگی هم واقعاً افتضاح است. مسئولی که آنجا نشسته و قاعدتاً قرار است با مهاجران سروکار داشته باشد بهمحض اینکه کوچکترین مشکلی وجود داشته باشد فرد را حواله میدهد به فردا. کافی است کمی لهجه را متوجه نشود یا کوچکترین ایرادی در پرونده ببیند، زن بیچاره را رد میکند.
زنان باید با گریه و التماس کارشان را پیش ببرند. خیلی از آنها کس و کارشان را گم کردهاند و به هوای پیدا کردن آنها به اینجا میآیند و چیزی که گیرشان میآید بیشتر تحقیر و توهین است تا رسیدگی.» آوارگی سخت است اما اردوگاههای مهاجران افغانستانی جایی است که میشود به وضوح دید، وقتی زن باشی همهچیز سختتر هم میشود.
درحالیکه مسئولان اردوگاههای مرزی از ارسال کمکهای مردمی استقبال میکنند، در سایر اردوگاهها بهویژه اردوگاههای تهران کمکها بهراحتی دریافت نمیشوند میلاد که مشغول کمکرسانی است، میگوید: «مردم ظرف ۴۸ ساعت بیشتر از ۱۲ میلیون تومان به گروه آنها دادهاند تا برای مهاجران آب و خوراکی سبک تهیه شود اما اردوگاه خاوران و اردوگاه عسگرآباد تهران هیچکدام بهراحتی این کالاها را قبول نمیکنند و حتی اجازه توزیع راحت و بیدردسر بین زنان و کودکانی که در حال وارد شدن به اردوگاه خاوران بودهاند را نمیدهند.»
کمک ایرانیها به افغانستانیها
در روزهای گذشته، تعدادی از فعالان اجتماعی از داخل ایران به مرزها رفتهاند تا بتوانند بدرقه بهتری برای مهاجران افغانستانی داشته باشند و به آنها کمک کنند. محمد، یکی از طلاب مدارس دینی سیستان و بلوچستان است که این روزها مشغول کمکرسانی به داخل اردوگاه الغدیر است. او میگوید: «خانم اوضاع خیلی بد بود، واقعاً بد بود، هنوز هم بد است اما روزهای اول واقعاً میتوانم بگویم که یک فاجعه بهتماممعنا بود و بیشترین نگرانی ما هم برای زنان و بچهها بود؛ چون دائم از داخل اردوگاه اعلام میشد که کمبود شیرخشک، وسایل بهداشتی و نوشیدنی وجود دارد یا بچهها اسهال گرفتهاند و زنان دسترسی به آب تمیز برای شستوشوی خودشان و بچههایشان ندارند.
هنوز هم شرایط واقعاً بد است، آن موج بالای 10هزار نفری که وارد اردوگاه شده بود، فروکش کرده اما هنوز هم هر روز 6-5 هزار نفر داخل اردوگاهی هستند که حتی برای دو هزار نفر هم امکانات درست و حسابی ندارد. ما در این چندروز سعی کردهایم گروهها را برای کمک سازماندهی کنیم. مسئولان هم بیشتر پذیرای کمکها شدهاند چون میبینند که همین کمکها اوضاع را در روزهای اخیر بهتر کرده و اصلیترین امکانات با کمکهای مردمی تهیه شده است. روزهای اول حتی امکان کمکرساندن به داخل بهراحتی وجود نداشت.»
او میگوید که زنان و بچهها در گروه دستگیرشدهها نیستند بلکه در گروه داوطلبها هستند؛ به همین دلیل همراه خودشان وسیله داشتهاند اما اولاً بسیاری از آنها از نظر اقتصادی ضعیفتر از آن هستند که چیز زیادی آورده باشند ثانیاً خیلی از آنها آمادگی لازم را نداشتهاند، مردان خانواده دستگیر شدهاند و اینها هم به هوای همراهی با مردان آمدهاند. اغلب هم فکر نمیکردهاند که تا این اندازه معطل شوند. به خیلی از آنها گفته شده بود که دو ساعت هم معطلی ندارند اما ناگهان دو روز گرفتار شدند.»
«س» هم از مددکارانی است که داوطلبانه به سیستان و بلوچستان رفته تا به مهاجرانِ در آستانه اخراج کمکی برساند. او توانسته به داخل اردوگاه سر بزند و در شرایط کاملاً کنترلشده، بعضی قسمتها را ببیند. «ما قبل از ورودمان هم میدانستیم که شرایط اردوگاه بد است، بهویژه برای زنان و بچهها که آسیبپذیرتر هستند و نیازهای ویژه دارند. میدانستیم اوضاع با چیزی که میگویند خیلی فرق میکند بنابراین وقتی وارد شدیم خیلی تعجب نکردیم. کل اردوگاه سه سوله خیلی بزرگ دارد که دو تا از آنها خنککننده دارند اما خنککنندههایی که به هیچ وجه پاسخگوی این گرما و خشکی هوا نیستند.
بنابراین اغلب افراد ترجیح میدهند بیرون بمانند چون هوای داخل سولهها بهشدت خفه است و جریان ندارد. روزهای اول حتی سایبان درست و حسابی در محوطه هم نبود و در روزهای بعد با کمکهای مردمی، سایبان برزنتی نصب شد که حداقل مادران با لباس خودشان برای بچهها سایبان درست نکنند. بنابراین گرمای هوا واقعاً کشنده است، بهویژه اگر قرار باشد وضعیت چندروز ادامه پیدا کند. یک فروشگاه بسیار پرازدحام هم وجود دارد که میگویند یک بطری کوچک آب را حتی تا ۶۰ هزار تومان میفروشد. در این ازدحام طبیعتاً کسانی که بیرون میمانند و چیزی گیرشان نمیآید، زنها و بچهها هستند.
چیزی بهعنوان حمام وجود ندارد که در صورت ضرورت، کسی بتواند استفاده کند و سرویسهای بهداشتی وضعیت بسیار بدی دارند. نمیخواهم حالتان را بد کنم اما سرویس بهداشتی که من از نزدیک دیدم کاملاً پُر بود، نه اینکه فقط کاسه یا فضای داخلی سرویس پُر باشد، بلکه تا توی راهروی سرویس پُر بود و عملاً نمیشد از آن بدون آلودگی استفاده کرد. حالا شما تصور کنید که یک زن یا بچه بخواهند از این سرویسها استفاده کنند، چه خطراتی میتواند آنها را تهدید کند.
از نظر امکانات درمانی هم اوضاع بد است. یک بهداری در جایی بسیار دورتر از محل اسکان مهاجران قرار دارد که آدم سالم برای رسیدن به آن از پا میافتد، چه برسد به کسی که مشکلی دارد یا بچهای که بیمار شده. در این بهداری یک پزشک مقیم است که امکانات خاصی ندارد. در ورودی اردوگاه هم محل استقرار هلالاحمر دیده میشود که بعضی امکانات را دارد اما پزشک ندارد. عجیب اینکه حتی این دو بخش با هم هماهنگ نیستند که کمبودهای هم را پوشش بدهند و هرکس کار خودش را میکند. میگویند اگر حال کسی واقعاً وخیم شود با کمک هلالاحمر اعزام میشود.»
«س» درباره کمبود شیرخشک نگران است: «از همان اول مشکل سرلاک وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. خود خانوادهها باید شیرخشک تهیه کنند اما نیست، یعنی بهطورکلی اینجا شیرخشک راحت گیر نمیآید و باید با کدملی شیرخشک بگیرید اما بچه مهاجر و مادرش که کدملی ندارند. بنابراین شیرخشکی برای خوردن هم ندارند. ما سعی میکنیم تا جای ممکن تهیه کنیم اما خودمان هم به دردسر میافتیم. همین امروز بهسختی و با چه بازیهایی توانستیم هشت عدد سرلاک تهیه کنیم و به داخل اردوگاه برسانیم برای بچههای گرسنه، اما معلوم نیست که باز هم این کار شدنی باشد یا نه.»
او ادامه میدهد: «اردوگاه دائم پُر و خالی میشود. ممکن است یک نفر زیر ۲۴ ساعت کارش راه بیفتد اما عدهای هم مجبور میشوند به دلایل مختلف مدتزمان بیشتری بمانند که یکی از دلایل این موضوع، نداشتن پول است. اینطور که ما پرسیدیم از هر نفر، دومیلیون و ۲۰۰ هزار تومان بهشکل رسمی و قانونی گرفته میشود که یکمیلیون و ۵۰۰ هزار تومان آن هزینههای مصوب دولتی است و ۷۰۰ هزار تومان هم هزینه اتوبوس. اگرچه بعضیها میگفتند که از آنها رقم بیشتری خواسته شده. بههرحال بعضیها که خانوادههای پُرجمعیت هم هستند، نمیتوانند این مبلغ را بپردازند مثلاً خانواده پنج نفری که باید ۱۱ میلیون تومان بدهد، در موارد زیادی قادر به پرداخت نیست پس داخل اردوگاه نگه داشته میشود تا بتواند پول را جور کند؛ حالا یا خیرها بدهند یا آشنایان خودش یک جوری به دستش برسانند.
به نظر میرسد که بخش زیادی از این پول باید برای امکانات رفاهی مهاجری که ناگهان بهشکل ضربتی تصمیم به اخراجاش گرفته شده، استفاده شود اما اینجا طوری رفتار میشود که انگار همین امکاناتی که گذاشته شده هم شکل صدقه دارد. حالا هم انگار چندنفر از بلاگرهای استان را بهعنوان فعال رسانهای بردهاند بازدید از داخل اردوگاه، بهجای اینکه درها را به روی رسانههای مستقل باز کنند تا شرایط آنطور که واقعاً هست، منعکس شود.»
میلاد هم یکی از کسانی است که این روزها مشغول کمکرسانی به اردوگاههای مهاجران اخراجی در تهران است و درباره آنچه همراه زنان و بچهها هنگام رفتن به اردوگاههای مرزی دیده، میگوید: «آنطور که من دیدم کسی چیز زیادی به همراه ندارد، نهایتاً هر نفر یک ساک کوچک که بعید است ما یحتاج زیادی در آنها جا بشود.»
نگران بیمارانم هستم
ونوشه بحرانی، پزشک متخصص داخلی که از سال ۱۴۰۰ تجربه درمان داوطلبانه در سیستان و بلوچستان، بهویژه حاشیه زاهدان را دارد، حالا یکی از کسانی است که نشانههای نگرانکنندهای از وضعیت زنان، کودکان و بهطورکلی افراد آسیبپذیرتر در اردوگاههای این استان میبیند. او میگوید: «به ما اجازه ارتباط مستقیم با داخل اردوگاه داده نشده است، پس خودمان نرفتهایم و ندیدهایم که اوضاع چطور است. گفته میشود که یک بهداری دارند اما دارو و پزشک به اندازه ندارند.
ما نشانههایی میبینیم که گزارشها درباره بد بودن شرایط را تایید میکنند؛ مثلاً اینکه از ما داروهای مرتبط با اسهال، استفراغ و گرمازدگی میخواهند، خب پس مشخص است که خطر گرمازدگی بهدلیل کمبود سیستمهای سرمایشی ضروری، همچنین خطر ابتلا به اسهال و استفراغ بهدلیل کمبود امکانات بهداشتی یا تغذیهای مناسب وجود دارد و مواردی از این دست آنقدر هستند که صدای کمکخواستنشان به ما رسیده است. از آنطرف میدانیم که بچهها در این موارد بسیار آسیبپذیرتر هستند و چنین وضعیتی میتواند حتی به قیمت جان آنها تمام شود. زنان هم به نسبت، نیازهای بهداشتی ویژهتری دارند و وقتی خبر کمبود امکانات بهداشتی به ما میرسد، یعنی این زنان و بچهها هستند که در خطر قرار دارند.»
او نگرانیهای دیگری هم دارد: «راستش در این شرایط که دارند با عجله اخراج میکنند، من خیلی زیاد نگران بیمارانم هستم مثلاً بیماری دارم که مبتلا به تالاسمی ماژور است؛ او باید دارو بگیرد، داروهایش هم باید داخل یخچال نگهداری شوند. مادرش دربهدر دنبال این است که برایش مجوز بگیرد که اخراج نشود. این بچه تابهحال اصلاً افغانستان نبوده، برای من واضح است که این بیماران اگر به اردوگاه برده شوند، حتی اگر از این مرحله بگذرند آنطرف مرز حتماً میمیرند. یا مثلاً بیماری که به دیالیز نیاز دارد چطور باید روند درمانش را در جایی که اصلاً تا به حال زندگی نکرده، هویت ندارد، پرونده و دسترسی و آشنایی ندارد ادامه بدهد؟»
وضعیت اردوگاهها با هم فرق میکند
جعفر سیدآبادی، مدیر کل اداره اتباع استان خراسان رضوی درباره وضعیت اردوگاهها میگوید که قبول دارد در روزهای اول مشکلاتی بود اما همانطور که در حال حاضر وضعیت همه اردوگاهها مثل هم نیست، در روزهای اول هم وضعیت در اردوگاه مرزی دوغارون در استان خراسان رضوی کاملاً تحت کنترل بود: «در حال حاضر با کمک نیروهای جهادی، تلاشهای فرااستانی و… اوضاع در دوغارون کاملاً مرتب است و ما تمام سعیمان را میکنیم که کرامت انسانی همسایگان عزیز ما رعایت شود اما من هم خبرهایی در مورد وضعیت بد در سیستان و بلوچستان شنیدهام، به هر حال امکانات و زیرساختها با هم یکی نیست.»
تماسها با مسئولان اداره کل اتباع سیستان و بلوچستان همگی به در بسته میخورد. درنهایت علیرضا مرحمتی، معاون امنیتی استاندار سیستان و بلوچستان بعد از شنیدن گزارشهای رسیده به هممیهن، خیلی کوتاه میگوید: «من همه اینهایی را که گفتید، رد میکنم.»
بیا تو صدا
ارسال دیدگاه