- 2024-12-11
- 9 بازدید
- 0 دیدگاه
- شعر
شعر شب یلدا از شاعران معروف (اشعار باستانی یلدا از فردوسی، حافظ، سعدی و…)
شعر شب یلدا از شاعران معروف را در این بخش از سایت ادبی متنها برای شما دوستان قرار دادهایم. این اشعار بسیار زیبا و کهن از شاعران افسانهای ایران به راستی مهم و زیبا هستند که در این شب خاص میتوانید با خوانش آنها، یلدا را دوچندان خاصتر کنید.
اشعار ویژه و کهن شب یلدا
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
خواجوی کرمانی
غنیمت دان حضور نعمت الله
که دشمن را شب یلداست امروز
شاه نعمت الله ولی
شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا
سلمان ساوجی
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشه زندان ما
عرفی شیرازی
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
فروغی بسطامی
اکنون مرا که شام جوانی صبوح کرد
شبهای رنج چو شب یلدا دراز شد
قاضی حمید الدین
مطلب مشابه: متن تبریک شب یلدا (جملات و متنهای زیبای تبریک شب یلدا)
شعرهای قدیمی ایرانی درباره یلدا
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
پروین اعتصامی
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
حافظ
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلدا
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد
عطار
در زرد و سرخ شام و شفق بودهام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
همه شبهای غم آبستن روز طرب است
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
خاقانی
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
اوحدی مراغهای
عکس نوشته اشعار شب یلدا
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
ناصرخسرو
مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند
روز سفید خود شب یلدا نمیکنند
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
گر ید بیضا نماند از گل صبح آفتاب
روزی دل گشت از زلف دراز او مرا
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
کوته نمیشود شب یلدای غربتم
گر دست من به دامن صبح وطن رسد
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلندتر
آه ما رعناترست از آه ماتم دیدگان
آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است
میکند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
گر ید بیضا نماند از گل صبح آفتاب
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من
صائب تبریزی
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
سنایی
شب یلداست خورشیدی در آن پنهان
ز هر چینش نماید ماه با پروین
شب یلدای هجران کشت ما را
الا ایام وصل الحب عودی
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
فیض کاشانی
هنرت چیست جز این ریش که گویی به مثل
شب یلدا بود از بس که درازست و سیاه
الا به دور زمان تا هزار طعنه رسد
به شام تیره یلدا ز صبح نورانی
دو بیتیهای شب یلدا
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
بس درازستی ای شب یلدا
لیک با زلف دوست کوتاهی
روی سپیدش برادر مه گردون
موی سیاهش پسر عم شب یلدا
چون از خم زلف چهره بنمایی
خورشید برآید از شب یلدا
دلم به زلف وی از هرطرف که روی نمود
سیاهی شب یلدا ورا زمام گرفت
رایت شه گفت من آن آیت فتحم که هست
طره رخسار نصرت پرچم یلدای من
زلفش به چهره چون شب یلدا بر آفتاب
یا عکس پر زاع بر اوراق یاسمین
قاآنی
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا
در زرد و سرخ شام و شفق بودهام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
محتشم کاشانی
رتبه عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
عمر ابد ز عهده نمیآیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
روز عیشی خواستم زاید چه دانستم که چرخ
حامله دارد به سد ماتم شب یلدای من
وحشی بافقی
شاهی که هول و کینه او بر عدوی ملک
تابنده روز را شب یلدا کند همی
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا
مسعود سعد سلمان
گفتمش: با عارضت زلفت تناسب از چه یافت
گفت: ماه روشن است این و شب یلداست آن
درازای شب یلدای هجران
مپرس از من از آن مشکین رسن پرس
ز ظلمت شب یلدای زلف خویش مرا
به نور طلعت رخشنده روشنایی بخش
ابن حسام خوسفی
مطلب مشابه: تبریک عاشقانه شب یلدا (متن و جملات رمانتیک تبریک شب یلدا به عشقم)
اشعار قدیمی شب چله
ز انوار ریاحین باغ و بستان گشته سرتاسر
منور چون عبادتگاه راهبانان شب یلدا
همه ایام داعی از عنا شبهای یلدا شد
به از مدح تو صبحی نیس این شبهای یلدا را
رشیدالدین وطواط
ای جهانداری که گر خورشید عقلت نیستی
روز خلق از تیرگی همچون شب یلداستی
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
چون هوا را تیره گرداند غبار لشکرش
روز روشن بر مَعادی چون شب یلدا بود
امیر معزی
هم به صبر از شب یلدای فراقت روزی
دل محنت کشم امید نجاتی دارد
کی بشارت نامه روز آورند
وین شب یلدا به پایان کی رسد
قسمت من بین و روزی رقیب
روز عید او را، شب یلدا مرا
مگر خود این شب یلدا به روز دانم برد
کدام یلدا کاین شب هزار چندان است
حکیم نزاری
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده
بر رخ تو که آفت جان منست
از شب یلدا سپه آوردهای
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
امیرخسرو دهلوی
ارسال دیدگاه