- 2025-02-13
- 4 بازدید
- 0 دیدگاه
- شعر
اشعار ولنتاین { مجموعه شعر عاشقانه برای ولنتاین }
![اشعار ولنتاین { مجموعه شعر عاشقانه برای ولنتاین }](https://itimes.ir/wp-content/uploads/2025/02/ولنتاین.jpg)
مجموعه شعر عاشقانه برای ولنتاین را در متنها آماده کردهایم. روز ولنتاین، که به عنوان روز عشق یا روز عشاق نیز شناخته میشود، در تقویم میلادی در ۱۴ فوریه جشن گرفته میشود. این روز به افتخار سنت والنتین نامگذاری شده است، که یک قدیس مسیحی است که به دلیل انجام ازدواجهای مخفیانه برای سربازان رومی که به آنها اجازه ازدواج داده نمیشد، معروف است. این روز در طول قرنها تکامل یافته و به یک جشن جهانی تبدیل شده است.
عکس نوشته تبریک ولنتاین
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
مطلب مشابه: تبریک ولنتاین به انگلیسی ( جملات فوق عاشقانه ولنتاین به انگلیسی )
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
سر خنبها گشادم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد
چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد
ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم
چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد
دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر
به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد
خردم گفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد
چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد
برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان
که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف میکند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
گاهی میان مردم در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست، فراموش میکنم
فاضل نظری
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند
حمید مصدق
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده من رفتی و لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
چشمهای تو به من میبخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجستهای از زندگی من هستی
حسین منزوی
از تو چگونه بگسلم وقتی خیالت با دلم
میپیچد و از هر طرف سوی تو میپیچاندم
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آن سوی ماجرا که تویی
شهریار
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیدهام
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
فروغ فرخزاد
همه هستی من آیه تاریکی است
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد
صدایت را که میشنوم
خورشید در دلم طلوع میکند
سیمین بهبهانی
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی!
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
باباطاهر همدانی
عزیزم کاسه چشمم سرایت
میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل کج نهی پا
نشیند خار مژگانم به پایت
مهدی فرجی
حال من خوب است، اما با تو بهتر میشوم
آخ تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
بلا همیشه که بد نیست، راستی دیدی؟
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم
عماد خراسانی
گرچه در خاک برم درد تمنای تو را
تا پسین لحظه پرستم رخ زیبای تو را
کی شبی مست بیایی که من بی سر و پا
تا سحرگه بزنم بوسه سراپای تو را
تو چو پروانهام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
شعر عاشقانه ولنتاین
از دلبر ما نشان که دارد
در خانه مهی نهان که دارد
بیدیده جمال او که بیند
بیرون ز جهان جهان که دارد
آن تیر که جان شکار آنست
بنمای که آن کمان که دارد
در هر طرفی یکی نگاریست
صوفی تو نگر که آن که دارد
این صورت خلق جمله نقشاند
هم جان داند که جان که دارد
این جمله گدا و خوشه چیناند
آن دست گهرفشان که دارد
قلاب شدند جمله عالم
آخر خبری ز کان که دارد
شادست زمان به شمس تبریز
آخر بنگر زمان که دارد
مطلب مشابه: جملات عاشقانه زیبا برای عشقم به همراه عکس نوشته عاشقانه استوری
تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم
دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم
برف بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد
تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم
نیستم از روانها بر حذرم ز جانها
جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم
آنک کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو
تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم
از سر بیخودی دلم داد گواهیی به دست
این دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم
این همه نالههای من نیست ز من همه از اوست
کز مدد می لبش بیدل و بیزبان شدم
گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی
من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم
جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من
من به جهان چه میکنم چونک از این جهان شدم
ارسال دیدگاه