- 2025-01-22
- 3 بازدید
- 0 دیدگاه
- بین الملل
«رئیس جمهور پنهان»؛ ادیت ویلسون، بانوی اولی که حدود دو سال آمریکا را اداره کرد
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
نام او ادیت بولینگ گالت ویلسون بود، هرچند تاریخ او را با لقب «رئیس جمهور مخفی» میشناسد.
رسیدن ادیت به این موقعیت نه از طریق انتخابات عمومی یا تایید کنگره بود و نه با داشتن هیچگونه سمتی که رسما قدرت را در اختیار او قرار دهد. در واقع شاید بتوان گفت عملکرد او در کاخ سفید، در تناقض با قانون اساسی آمریکا بود.
قدرت او نتیجه یک حادثه سرنوشتساز یا با تعبیر کمی شاعرانهتر، محصول تقدیر عشق بود.
او همسر دوم رئیسجمهور وودرو ویلسون بود که در ۲ اکتبر ۱۹۱۹ دچار سکته مغزی شدیدی شد که بخشی از تواناییهای جسمی او را از بین برد. هرچند این سکته به توانایی ذهنی او آسیبی نرساند، اما تعادل روانی و احساسی او را تحت تاثیر قرار داد.
به گفته پزشکانی که بعدها سوابق پزشکی ویلسون را بررسی کردند، این چهارمین سکته مغزی او بود. در آن زمان ویلسون ۶۳ سال داشت.
در مقالهای که دکتر ریچارد پی منگر، کریستوفر ام استوری و پزشکان دیگر در سال ۲۰۱۵ در ژورنال جراحی مغز و اعصاب منتشر کردند، آمده است: «ویلسون برای نوشتن نام خود دچار مشکل بود، در بستر بیماری بود و برای انجام فعالیتهای روزمره از جمله غذا خوردن نیاز به کمک داشت.»
هرچند او با گذر زمان اثرات شدید سکته مغزی را پشت سر گذاشت، اما نتوانست آن قدر بهبود یابد که بتواند به طور کامل از عهده انجام وظایف ریاست جمهوری برآید.
به این ترتیب کنترل کاخ سفید و سرنوشت آمریکا در دستان همسرش ادیت قرار گرفت که در ۱۷ ماه باقیمانده از دوره ریاست جمهوری او به عنوان «رئیس جمهور پنهان» عمل کرد.
اما این امر چگونه ممکن شد؟
از بانوی اول تا «مدیر» کاخ سفید
ویلسون از نظر سلامتی وضعیت چندان مناسبی نداشت و در ماههای قبل از سکته، با قطار در سراسر کشور سفر میکرد تا برای پیوستن آمریکا به اتحادیه ملل تبلیغ کند؛ سازمانی که او در جریان مذاکرات پیمان ورسای برای حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات در سطح بینالمللی پیشنهاد تاسیس آن داده بود.
این کارزار نیازمند تلاش سیاسی بسیاری بود و توان جسمانی زیادی از ویلسون طلب میکرد، چون هر دو مجلس کنگره تحت کنترل جمهوریخواهان بود و آنها حامی انزواگرایی آمریکا بودند.
ویلسون در اواخر سپتامبر ۱۹۱۹ در بازدید از شهر پوابلو در ایالت کلرادو از حال رفت و مجبور شد به کاخ سفید بازگردد. او چند روز بعد سکته مغزی کرد.
رئیس جمهور بلافاصله تحت مراقبت پزشکش، دکتر کری گریسون، قرار گرفت که تیمی را با بالاترین درجه محرمانگی، برای درمان او سازماندهی کرد.
در مقاله منگر و استوری آمده است: «اطلاعات ارائهشده به عموم بسیار محدود بود. تنها بیانیههای کلی از سوی دولت منتشر میشد و عملا هیچ کس نمیتوانست رئیسجمهور را ببیند. شدت سکته مغزی حتی از خود ویلسون، کابینهاش، کنگره و مردم آمریکا پنهان نگه داشته شد.»
چهار روز پس از سکته، جلسه کابینه برگزار شد که در آن رابرت لانسینگ، وزیر امور خارجه، درباره اجرای ماده دوم قانون اساسی صحبت کرد. این ماده تصریح میکند معاون رئیس جمهور باید زمانی که او قادر به انجام وظایف خود نیست، جایگزین او شود.
اما گریسون، که از پذیرش یا امضای هر بیانیهای که نشاندهنده ناتوانی ویلسون باشد، امتناع میکرد، پاسخ داد: «ذهن رئیس جمهور نه تنها روشن، بلکه بسیار فعال است.»
او گفت: «ویلسون وقتی متوجه شد کابینه تشکیل جلسه داده، به وضوح ناراحتی خود را نشان داد و میخواست بداند این جلسه تحت چه اختیاری و با چه هدفی برگزار شده است.»
به نظر میرسد این پاسخ هرگونه تلاش برای جانشینی رئیس جمهور را متوقف کرد. از سوی دیگر ویلسون هرگز به فکر استعفا نیفتاد.
این وضعیت چه تاثیری بر ادیت داشت؟
ربکا رابرتز، نویسنده کتاب «قدرت ناگفته: زندگینامه ادیت بولینگ گالت ویلسون» میگوید: «به گفته خودش، پزشکان به او گفتند اگر ویلسون با تصمیمگیریهای دشوار و تنشهای ریاست جمهوری روبرو شود، خواهد مرد.»
«اما ویلسون نمیتوانست استعفا کند، چون در آن زمان او برای تصویب پیمان ورسای و تحقق رویای اتحادیه ملل تلاش میکرد و اگر کنار میرفت، همه انگیزه خود را برای بهبودی از دست میداد. به همین دلیل، تنها راهی که ادیت میتوانست به او کمک کند، انجام وظایف او بود تا زمانی که او به اندازه کافی بهبود یابد تا بتواند دوباره این کارها را بر عهده بگیرد. این کار البته خیلی غیرمنطقی بود. هیچ کس ادیت را برای هیچ سمتی انتخاب نکرده بود، اما از نظر او این تنها گزینه بود.»
به این ترتیب، ادیت از آن زمان به بعد به صورت غیر رسمی به «مدیر» کاخ سفید تبدیل شد.
به دست گرفتن کنترل کشور
پس از آغاز دوران نقاهت ویلسون، ادیت به تنها رابط او با جهان خارج تبدیل شد.
هرگونه مشورت یا اقدامی که نیاز به تایید رئیس جمهور داشت، باید از طریق او انجام میشد. ادیت بود که تصمیم میگرفت آیا موضوع به اندازه کافی مهم است که ویلسون با آن درگیر شود یا خیر.
اگر این طور بود، او موضوع را به صورت خصوصی با ویلسون مطرح میکرد و سپس پاسخی را اعلام میکرد که ادعا میشد نظر ویلسون است.
ربکا رابرتز میگوید: «ماهها ادیت ویلسون عملا نقش رئیس قوه مجریه را ایفا میکرد. او با اعضای کابینه دیدار میکرد، بیانیههای عمومی صادر میکرد، قوانین را بررسی میکرد و حتی تعیین میکرد چه کسی اجازه دیدار با رئیس جمهور را دارد، که البته تقریبا هیچ کس چنین اجازهای نداشت.»
او اضافه میکند: «علاوه بر این، او به همه دروغ میگفت: به مطبوعات، مردم، کنگره، کابینه، و حتی به خود رئیسجمهور دروغ هم میگفت، کسی که هرگز به صورت کامل از شدت بیماری خود آگاه نشد.»
ویلسون به مدت شش ماه از اکتبر ۱۹۱۹ تا آوریل ۱۹۲۰ در انظار عمومی ظاهر نشد. همین باعث شد شایعاتی درباره وضعیت اداره کاخ سفید شکل بگیرد.
رابرتز توضیح میدهد: «اعتراضهایی وجود داشت، به ویژه در سنا، که موضوع ظاهر نشدن ویلسون در انظار عمومی را زیر سوال میبرد. آلبرت هال، سناتور ایالت نیومکزیکو، در صحن سنا ایستاد و گفت که خانم ویلسون مانند رئیسجمهور موقت عمل میکند و کشور تحت حکومتی از دامنها اداره میشود.»
او گفت: «مقالاتی در مطبوعات منتشر شد، اما جالب بود که همه آنها انتقادی نبود. برخی میگفتند که خانم ویلسون مانند رئیسجمهور عمل میکند و این شگفتانگیز است. آنها میگفتند: چه همسر وفاداری!»
«حفظ جریان امور»
با وجود احتمال دخالت در وظایف ریاست جمهوری، به نظر میرسد تصمیمهای ادیت یا مستقیما از سوی ویلسون بوده یا دستکم با دیدگاههای او همخوانی داشته است.
رابرتز میگوید: «من فکر نمیکنم او کاری متفاوت از آنچه ویلسون انجام میداد، کرده باشد. او به خوبی با ذهن او آشنا بود. هدف او تنها این بود که اوضاع را سر و سامان دهد تا زمانی که ویلسون به اندازه کافی بهبود یابد و کنترل امور را در دست بگیرد. بنابراین او هیچ برنامه پنهانی را که مورد تایید ویلسون نباشد، پیش نبرد.»
این به معنای آن نیست که ادیت هیچ ایده یا نظر شخصی روشنی نداشت یا به سیاست علاقهمند نبود. کاملا برعکس. در واقع، سیاست یکی از عناصری بود که به ایجاد ارتباط اولیه بین آنها کمک کرد.
ادیت و ویلسون چند ماه پس از درگذشت الن، همسر اول رئیس جمهور، که ۳۰ سال با او زندگی کرده بود، آشنا شدند.
برای ویلسون، عشق در نگاه اول بود.
تنها چند هفته بعد، او شروع به نوشتن نامههای پرشور عاشقانه به ادیت کرد، زنی که در آن زمان بیوهای ثروتمند و ۱۶ سال جوانتر از او بود.
ربکا رابرتز میگوید: «نامههای هر دو جالب است. با وجود تصویری که ویلسون به عنوان فردی روشنفکر، اخلاقگرا، سرد و اهل تفکر سیاه و سفید از خود ساخته بود، نامههایش کاملا پرشور و عاشقانه بود.»
او ادامه میدهد: «نامههای ادیت از جنبهای کاملا مخالف جالب هستند: اصلا عاشقانه نیستند. برای مثال، ویلسون پنج هفته پس از آشنایی، از او خواستگاری کرد و او این پیشنهاد را رد کرد و گفت که هنوز او را به خوبی نمیشناسد.»
رابرتز اضافه میکند: «یک روز بعد ویلسون نامهای عاشقانه و شاید اغراقآمیز برای ادیت نوشت و او در پاسخ گفت: «این جالب بود. اما میدانی چیست؟ آخرین نامهای که درباره غرق شدن لوسیتانیا [کشتی بخار بریتانیایی که بیش از هزار مسافر را حمل میکرد] به آلمانیها نوشتی واقعا بهترین کارت نبود. فکر میکنم باید از من بخواهی این چیزها را برایت اصلاح کنم، چون به اندازه کافی خوب نبود»».
رابرتز معتقد است که ادعای ادیت مبنی بر بیعلاقگی به سیاست نادرست است.
او توضیح میدهد: «اگر نامههایی که بین او و ویلسون ردوبدل میشد را بخوانید، کاملا مشخص است که او علاقه زیادی به سیاست داشت و در این زمینه حس ششم قدرتمندی داشت. ویلسون نامههای عاشقانهای درباره زیبایی ادیت مینوشت و اینکه چقدر دوست دارد پلکهایش را ببوسد، و ادیت پاسخ میداد: «میخواهم درباره وزیر امور خارجه صحبت کنم. فکر میکنی او بهخاطر جنگ جهانی اول استعفا میدهد؟ به نظرت چه کسی باید جای او را بگیرد؟» در طول دوران نامزدیشان، او نشان داد که هوش سیاسی بالایی دارد.»
رابرتز میگوید: «اینگونه بود که ویلسون فهمید راه رسیدن به قلب ادیت از سیاست میگذرد.»
حدود دو ماه پس از شروع رابطه، ویلسون علاوه بر نامههای عاشقانه پرشور خود، بستههای بزرگی را شامل لوایح قانونی، پیشنویس بیانیهها و مکاتبات دیپلماتیک برای ادیت ارسال میکرد.
رابرتز میگوید: «او حتی رمزگشایی پیامهای محرمانه را به ادیت آموزش داد تا بتواند آنها را بخواند. فرقی نمیکرد اسناد حساس سیاسی باشد یا مدارکی با پیامدهای امنیتی. ویلسون آنها را در پاکتی قرار میداد و با پیک به خانه ادیت، که چند مایلی کاخ سفید بود، میفرستاد.»
در این فرآیند، ادیت به مشاور مورد اعتماد ویلسون تبدیل شد و به درک عمیقی از تفکرات او دست یافت.
رابرتز میگوید: «از همان زمان نامزدیشان، به ویژه در سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸، او هرچه بیشتر با مدیریت دولت ویلسون، اولویتهای سیاسیاش و دیدگاههایش هماهنگ شد. بنابراین وقتی ویلسون در سال ۱۹۱۹ بیمار شد، ادیت به خوبی از همه آنچه میگذشت و دیدگاههای او درباره آن آگاه بود.»
پس از ازدواج، ادیت همواره ویلسون را در فعالیتهای رسمیاش همراهی میکرد و به ویژه در طول شش ماهی که ویلسون برای مذاکره درباره پیمان ورسای در اروپا بود، در کنار او بود.
در واقع او اولین بانوی اول آمریکا بود که به خارج از کشور سفر کرد.
رابرتز میگوید: «او در تمام مکانهایی که ویلسون حضور داشت، حاضر بود: در کاخ باکینگهام کنار خانواده سلطنتی بریتانیا، در رم برای دریافت کلیدهای شهر و در تمام ضیافتهای رسمی مرتبط با مذاکرات پیمان ورسای. او حتی در تمام عکسها از جمله عکسهای امضای پیمان حضور دارد.»
او ادامه میدهد: «امروزه ما فکر میکنیم که دیپلماسی بینالمللی بخشی بسیار مهم از وظایف بانوی اول است، و او به عنوان نماینده رئیسجمهور در رویدادهای مهم خارجی شرکت میکند. اما پیش از ادیت، هیچ کس این کار را انجام نداده بود.»
رابرتز میگوید: «بیشتر مردم، بانوی اول را خارج از واشنگتن نمیشناختند، چه برسد به خارج از آمریکا. ادیت با حضورش در تمام عکسها و خبرها، نقش بانوی اول را به سطح بینالمللی ارتقا داد.»
خطاها و میراثها
ادیت در تلاش برای حفاظت از همسرش از طریق «مدیریت» کاخ سفید، از حمایت دکتر گریسون و جوزف تامالتی، منشی خصوصی ویلسون، برخوردار بود.
با وجود این تلاشهای او برای جلوگیری از ناراحتی ویلسون و حفظ روحیه او ممکن است باعث گرفتن تصمیمهای اشتباهی شده باشد.
ربکا رابرتز میگوید: «از آنجا که ادیت با او درباره بیماری و دیدگاههای سیاسی خودش صادق نبود، او را از این موضوع بیخبر میگذاشت که ملت از او روی گردانده است و آمریکاییها از فداکاریهایی که در طول جنگ جهانی اول از آنها خواسته شده بود، خسته شده بودند.»
او اضافه میکند: «شهروندان هیچ علاقهای به نزاعهای سیاسی داخلی بر سر تصویب پیمان ورسای نداشتند و چیزی که میخواستند بازگشت به حالت عادی بود.»
رابرتز میگوید: «از آنجا که ویلسون هیچ خبر بدی دریافت نمیکرد، فکر میکرد کشور او را دوست دارد و شهروندان ۱۰۰٪ از اتحادیه ملل حمایت میکنند. به همین دلیل حتی به نامزدی برای سومین دوره ریاست جمهوری فکر کرد، که کاملا غیرمنطقی بود، چون نه میتوانست از عهده این کار برآید و اگر هم میتوانست، احتمال پیروزی او وجود نداشت.»
او ادامه میدهد: «او همچنین در تشویق چهرههای قدرتمند حزب دموکرات برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۲۰ تردید کرد. به همین دلیل، وقتی وارن هاردینگ جمهوریخواه با اکثریتی قاطع انتخاب شد، تنها رایدهندهای که شگفتزده شد، وودرو ویلسون بود، چون هیچکس او را از این موضوع آگاه نکرده بود.»
این وضعیت ممکن است به شکست در تلاشها برای پیوستن آمریکا به اتحادیه ملل نیز کمک کرده باشد، چون سناتورهای دموکراتی بودند که میخواستند به تصویب پیمان ورسای – تحت شرایطی – رای بدهند، اما ویلسون بر تایید کامل پیمان اصرار داشت، که در نهایت منجر به رد آن شد.
بنابراین این سوال پیش میآید که آیا اگر ویلسون میدانست که شهروندان از تلاشهای او برای تصویب این توافق حمایت نمیکنند، آیا همچنان بر سختگیریاش اصرار میکرد.
ویلسون و ادیت در سال ۱۹۲۱ کاخ سفید را ترک کردند و به خانهای در واشنگتن نقل مکان کردند که ادیت آن را برای نیازهای خاص همسر ناتوان خود طراحی کرده بود.
پس از مرگ ویلسون در سال ۱۹۲۴ ادیت تا زمان مرگش، یعنی تا ۳۷ سال بعد، در همان خانه زندگی کرد. در این مدت، هیچ تغییری در ساختمان ایجاد نکرد، چون میدانست که در نهایت آن را اهدا خواهد کرد تا به موزهای که امروز هست، تبدیل شود.
در سالهای پس از ویلسون، ادیت تمام وقت خود را به حفظ یاد و خاطره او اختصاص داد.
رابرتز میگوید: «هر وقت کسی تندیسی به افتخار ویلسون افتتاح میکرد یا ایستگاه قطاری را به نام او نامگذاری میکرد، او حضور پیدا میکرد.»
او اضافه میکند: «تصویر ویلسون به عنوان یک پیشگام صلح جهانی تا حد زیادی تصویری بود که ادیت از او ساخته بود. او مطمئن شد که این داستانی است که درباره همسرش روایت خواهد شد.»
منبع: بی بی سی
ارسال دیدگاه