- 2025-08-03
- 3 بازدید
- 0 دیدگاه
- اخبار مهم
اسیدپاشی وحشیانه مرد جوان در چشمان خواهرش/ دست و پاهایم را بست و …+ فیلم
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از رکنا، مرجان نیازی، زن ۳۲ سالهایست اهل هرات افغانستان. حالا در حاشیه تهران زندگی میکند؛ در خانهای در پاکدشت، جایی که امیدهایش یکییکی پشت پنجرهی درد خاموش شدهاند.
تعداد بازدید : 0
مرجان، سالها پیش همراه با خانوادهاش از هرات به ایران آمد. همسرش سه سال پیش برای کار از خانه رفت و هرگز بازنگشت. مادرشوهرش، که زندایی او هم هست، حالا تنها سرپناهیست که او در زندگی اش دارد و با آنها زندگی میکند.
اما آنچه سرنوشت مرجان را از ریشه لرزاند، نه فقر بود، نه مهاجرت، نه تنهایی. «خشونت»، از جایی به او رسید که انتظارش را نداشت؛ از خانه برادر. برادری که ادعا میکرد مراقب اوست، اما به بهانه اینکه نباید کار کند و از خانه بیرون برود، در را به رویش بست. بستنِ در، اما تنها آغاز ماجرا بود.
مرجان میگوید: «دو هفته بود که به خواست برادرم، سر کار نمیرفتم. در تمام این دو هفته، او هیچ پولی به من نداد در حالی که من اگر کار میکردم میتوانستم خرج و مخارج زندگیام را در بیاورم. به هر حال همه چیز خوردن نیست، ممکن بود من به دکتر و… نیز نیاز داشته باشم. یک شب برادرم به اتاقم آمد و قطرهای آورد و گفت باید این را در چشمانت بریزم تا دیدشان بهتر شود. من گفتم دید چشمانم مشکلی ندارد و قطره هم نمیخواهم؛ ولی در نهایت چهارقطره در هر کدام از چشمانم ریخت. بهانه اش این بود که اگر کسی از من پرسید چرا سرکار نمیروی بگویم چشم هایم درد میکند. در نهایت چشمهایم ورم کرد، قرمز شد، سوخت و بعد متوجه شدم در آن وایتکس ریخته است؛ اما بعد از چند روز وضعیت چشمانم خوب شد.»
او در ادامه میگوید: «برادرم وقتی دید حالم بهتر شده است، یک شب دیگر بالای سرم آمد و دست و پایم را بست، جلوی دهانم را هم گرفت که جیغ نزنم. چهار قطره اسید، مستقیم ریخت در هر کدام از چشمهایم. خدا میداند چه دردی کشیدم و چقدر جیغ زدم. از آن شب دنیایم تار شد.»
مرجان همچنین میافزاید: «یکماه تمام در خانه برادرم زندانی شده بودم و شبانه روز از شدت درد گریه میکردم. دریغ از یک قرص که درد مرا تسکین دهد. برادرم به همسرش سپرده بود که من اجازه ندارم از خانه خارج شوم یا کاری انجام دهم. در نهایت بعد از یک ماه، من را به خانه خواهرم فرستاد و او را هم تهدید کرد که اگر من از خانه اش خارج شوم، همین کار را با او هم تکرار میکند. تا اینکه یک روز، خواهرم کلید را در خانه جا گذاشت و من فرار کردم و به خانه زن داییام آمدم.»
این زن میگوید: «آن شب آنچنان حالم بد بود که سریعا من را به بیمارستان رساندند. ۸ ماه از آن روز گذشته است و درمانم همچنان ادامه دارد ولی هزینه اش خیلی سنگین است. برادرم کارت بانکی من را هم داشت و پول هایم را هم نداد.»
او اکنون برای چشم راستش پیوند بافت انجام داده و باید برای پیوند قرنیه اقدام کند. چشم چپش هم دچار آبمروارید، زخم و آسیب جدی شده است. دیدش کم است و چهرهها را تشخیص نمیدهد. هزینه درمان، سنگین است. هر عمل بین ۲۵ تا ۳۰ میلیون تومان خرج دارد. مرجان میگوید: «تا حالا ۱۵۰ میلیون فقط با قرض و کمک خیرها هزینه کردم. الان حتی برای تشکیل پرونده هم پول ندارم.»
با وجود همه این زخمها و رنجها، مرجان هنوز شکایتی از برادرش انجام نداده است. او میگوید: «گفتم هرچه باشد برادرم است و زن و بچه دارد؛ ولی الان دارم پیگیری میکنم که از او شکایت کنم، هرچند که دائما تهدید میکند.»
مرجان در پایان فقط یک خواسته دارد: «اگر کسی بتواند کمکم کند تا چشمم درمان شود خوشحال میشوم. من کسی را آزار ندادم. فقط میخواهم دوباره دنیا را ببینم.»
آخرین آمار اسیدپاشی مربوط به سال ۱۳۹۸ است!
کمال فروتن، رئیس هیأتمدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی، در سال ۱۳۹۸ اعلام کرده بود: «بهطور متوسط سالانه حدود ۵۲ تا ۵۳ نفر در کشور قربانی اسیدپاشی میشوند. بیشتر این موارد مربوط به شهرهای تهران و اصفهان است، با این حال، قربانیانی از دیگر نقاط کشور نیز برای درمان و پیگیریهای پزشکی به تهران مراجعه میکنند.»
مبارزه زنان برای استقلال اقتصادی
یوسف حسنزاده، باستانشناس و متخصص دوره عصر آهن، در گفتوگو با رکنا به سیر تاریخی نقش زنان و مردان در جامعه پرداخت و گفت: در دوران پارینهسنگی، که انسانها زندگی شکارگری داشتند، قدرت بدنی مردان برای بقا اهمیت زیادی داشت. مردان برای تهیه غذا از خانه بیرون میرفتند و حیوانات را شکار میکردند. این نقش حیاتی باعث میشد که جایگاه مردان در آن دوره برجسته باشد.
او ادامه داد:، اما با ورود به دوره نوسنگی، تعادل نقشها تغییر کرد. زنان به عنوان نخستین کشاورزان، در خانه میماندند و فعالیتهایی همچون کشاورزی و تولید را آغاز کردند.
مردان خود را شکارگر میدانند حتی اگر دیگر شکار نکنند
حسنزاده با اشاره به تحولات اجتماعی پس از آن گفت: با شکلگیری تخصصگرایی و آغاز شهرنشینی، جامعه دچار دگرگونی شد. مردان با تسلط بر ابزارهای جنگی و فتح سرزمینها، نقش پررنگتری پیدا کردند و زنان به حاشیه رانده شدند. فعالیتهای خانگی، ریسندگی و کارهای ظریفتر به زنان سپرده شد. از آن زمان تاکنون، ذهنیت مردانهای در جامعه شکل گرفته که هنوز هم باقی مانده؛ مردان خود را “شکارگر” میدانند، حتی اگر دیگر شکار نکنند. هنوز هم این باور وجود دارد که اگر مردی نباشد، خانواده از گرسنگی خواهد مرد.
این متخصص عصر آهن با تأکید بر اهمیت استقلال اقتصادی زنان گفت: اگر زنی دستش در جیب خودش باشد، هیچ مردی ــ چه برادر، چه همسر ــ نمیتواند به او زور بگوید. اما اگر زن به مردی وابسته باشد، باید این وابستگی را بپذیرد. زنان امروز فهمیدهاند که راه استقلال، از مسیر اقتصاد میگذرد. مردان هم این موضوع را بهصورت ناخودآگاه درک کردهاند، و همین باعث میشود برخی برای حفظ اقتدار خود، مانع رشد اقتصادی زنان شوند؛ چه در قالب وضع قوانین محدودکننده، چه در قامت برادری که از سر غیرت، خواهرش را از کار منع میکند.
او در ادامه گفت: جامعه ما آموزشندیده است. نظام آموزشی ما بهجای پرورش تفکر و آموزش مهارتهای اجتماعی، محفوظات تحویل دانشآموزان میدهد که کارکردی در زندگی واقعی ندارند. هنوز هم با جملات کلیشهای سعی میکنیم نسل جدید را قانع کنیم؛ اما نسل امروز چنین جملاتی را نمیپذیرد. آنها سوالاتی دارند و میپرسند: اگر من تصمیمی در به دنیا آمدنم نداشتم، آیا تو به عنوان پدر یا مادر وظایفی در قبال من نداری؟
حسنزاده در پایان هشدار داد: اگر نتوانیم پاسخهای واقعی به نسل امروز بدهیم، آنها را سرکوب خواهیم کرد. با رفتارهای سنتی، با قوانین نابرابر و با هنجارهایی که دیگر جواب نمیدهند. جامعهای که با معیارهای صد سال پیش تلاش میکند مسائل اجتماعی امروز را حل کند، فقط بحران میسازد. دختری که امروز میگوید «میخواهم کار کنم تا دستم در جیب خودم باشد» نباید سرکوب شود.
ارسال دیدگاه