• 2025-07-15
  • 1 بازدید
  • 0 دیدگاه
  • سلامت

نیکوکاری بلوچ‌ها برای خداحافظی از مهاجران افغانستانی

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، «بلوچ، درست از لحظه‌ای که متوجه شد دیگر ماجرا قطعی‌ست، به جای…
نیکوکاری بلوچ‌ها برای خداحافظی از مهاجران افغانستانی

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، «بلوچ، درست از لحظه‌ای که متوجه شد دیگر ماجرا قطعی‌ست، به جای پرداختن به حاشیه‌ها و توجیه درست یا غلط بودن این تصمیم، فقط و فقط یک کار کرد؛ کمک به انسان، فارغ از نژاد، مذهب، کشور و جنسیت. ما بلوچ‌ها پاسبان سنتی میارجلی هستیم؛ سنتی که می‌گوید آنچه به تو داده شده، امانتی‌ست که باید به پناه‌جو و آواره و ستم‌دیده بازگرداند. ما اینجا هستیم فقط برای همین».

اینترنت قطع می‌شود و مکالمه نیمه‌تمام می‌ماند. در آخرین استوری‌هایش اما واقعیت این روزهای ایران ادامه می‌یابد؛ زنجیره‌ای از اتوبوس‌های پر از آدمیزاد که جاده‌های پیچ در پیچ سیستان و بلوچستان و خراسان بزرگ را از پاشنه در می‌کنند تا بزرگ‌ترین مهاجرت اجباری فارسی‌زبانان دنیا رقم بخورد؛ راستی مگر ماشین‌حساب قادر است به ما بگوید برای جابه‌جایی پنج میلیون مسافر چند دستگاه اتوبوس 32 صندلی نیاز است؟ یک چله از آغاز به کار طرح اخراج افغانستانی‌ها از ایران می‌گذرد اما همه‌چیز زیر سایه‌ای پنهان مانده و هیچ رسانه‌ای نیست که نشان دهد ایرانی‌ها فارغ از موافقت یا مخالفت با این تصمیم بزرگ، چگونه همراه و همیار آنها شده‌اند در این کوچ اجباری.

یخ در سیستان و بلوچستان کیمیاست؛ یک عنصر جدول مندلیفِ زندگی‌ست؛ برای بقا، برای زنده‌ماندن در مسافت‌های طولانی میان آبادی‌ها، برای زیستن در سایه نخل‌های بی‌سر، برای هشت ساعت تحمل گرمای کلاس درس کپری، برای خنک‌کردن نوزادان و سالمندان گرمازده در طاقدیس‌های کرکس. پس شاید باورکردنی نباشد کوهی از قالب‌های بزرگ یخ که در حاشیه جاده‌ها و اتراقگاه‌های بین راهی میان این مسافران توزیع می‌شود. کارخانه‌های یخ‌سازی در سراسر استان و حتی خراسان بزرگ دست به دست هم داده‌اند و بی‌منت، نیسان‌های یخچالی بی‌آرم و علامت را مملو از یخ به شریان‌های منتهی به مرز پمپاژ می‌کنند.

«شما آقایان و خانم‌ها و خردسالان و کهنه‌سالان میهمان ما هستید؛ مالِ ما از آن شماست، چراکه ما نگهدار این امانت بودیم برای شما». جوان 29ساله‌ای از «کنارک» است که به زاهدان آمده. می‌گوید از روزی که اتوبوس‌های انتقال «این بندگان خدا» وارد استانشان شده، با گروهی از دوستان و همشهریانش از کنارک به اینجا آمده‌اند، با رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی بین راه هماهنگ کرده‌اند تا اتوبوس‌ها برای لحظه‌ای اجازه ایستادن داشته باشند: «من به نمایندگی وارد اتوبوس می‌شوم و به افغانستانی‌ها خوشامد می‌گویم. ما در آیین و سنتِ میارداری یکی هستیم، حرف هم را می‌فهمیم. می‌دانیم که در این کار هیچ ترحم و تحقیری نیست. اینکه من یک انسان تشنه را سیراب کنم، میارجلی باشم لطف آن تشنه است به من در انجام وظیفه انسانی‌ام».

ماجرای اتوبوس‌ها

گفت‌وگوی‌مان چند باری قطع می‌شود، وضعیت اینترنت در تهران خوب نیست چه برسد به زاهدان و سرباز و شهرهای نزدیک به مرز افغانستان. می‌پرسم خود را نماینده چه کسانی می‌داند وقتی که دارد آن حرف‌ها را می‌زند: «وقتی در راه بودیم این احساس را داشتم که من نماینده اطرافیان خودم هستم، شاید حتی همشهریانم در کنارک و تیس و حتی نماینده قوم بلوچ اما وقتی که اینجا رسیدیم و دیدیم که زن و مرد، عرب و کرد و بلوچ و فارس و ترک همه آمده‌اند اینجا و مایحتاج ضروری خودشان را آورده‌اند و دارند به این بندگان خدا پیشکش می‌کنند، فهمیدم ما نماینده زبان‌ فارسی هستیم؛ نماینده انسانیت».

توزیع آب و نان و کنسرو و وسایل بهداشتی هم هست و اتفاقا بسیار فراتر از نیازها. چند فعال زابلی می‌گویند «در ترمینال زاهدان همه نیازهای اولیه برای این عزیزان فراهم است». آنها چند نفری هستند که همدیگر را در اینستاگرام پیدا کرده‌اند و فعالیت‌های داوطلبانه در زمینه حمل‌ونقل افغانستانی‌ها انجام می‌دهند: «مواردی بوده که گفته‌اند اتوبوس‌ها وسط راه افغانستانی‌ها را پیاده کرده و طلب مبالغ بالا برای کرایه کرده‌اند. خب ما این موارد را پیگیری می‌کنیم. البته در میان اتوبوس‌های استان از این موارد نداشته‌ایم و با هرکسی از بلوچ و غیربلوچ حرف زده‌ایم گفته‌اند نمی‌گذاریم برادران ما برای رفتن به افغانستان ریالی به زحمت بیفتند».

از انسان برای انسان

کاملا خودجوش، صرفا برای انسانیت و نه چیزی کمتر یا بیشتر از آن. اگر جهان در برابر این سؤال بزرگ، پا سست کرده و هنوز در وضعیت بهت است، جوانان بلوچ از خاکستر «اخراج افغانستانی‌ها از ایران» اسطوره «دودا» را متولد کرده‌اند؛ اسطوره‌ای باستانی که به هامون‌نشینان آموخت رسم میزبانی و پناه‌دهندگی را که فلات ایران همیشه مأوای آوارگان جهان بوده است. زنی که از تایباد به سمت مرز افغانستان برای کمک آمده، می‌گوید: «شما بروید از مردمان شهر خودتان بپرسید که آیا رضایت قلبی دارند از این کار؟ آیا رفتار درستی‌ست که ما در حق خردبچگان و کلان‌ها می‌کنیم؟ نه، این مطالبه و درخواست ما نبوده اما لااقل بخش عمده‌ای از مردم ایران مشغول شده‌اند برای کم‌کردن رنج این عزیزان در مسیری که متأسفانه تقدیر پیش‌رویشان گذاشته».

این داوطلب که در مسیر اردوگاه سفیدسنگ فریمان به افغانستانی‌ها خدمات‌رسانی می‌کند، خودش را راوی واقعیت‌هایی می‌داند که این روزها از سمت همه رسانه‌ها «بایکوت» شده است: «اعتقاد من این است که موجی که در نهایت باعث این اخراج گسترده شد، مثل بومرنگ به سمت ما ایرانی‌ها برخواهد گشت، این در حالی‌ است که واقعیت چیز دیگری‌ است. نه رسانه‌های داخلی و نه رسانه‌های جهان کمک‌رسانی بزرگ ایرانی‌ها خصوصا در استان‌های شرقی کشور را نشان نمی‌دهند. اینجا آدم‌هایی هستند که از باخرز، دهات‌سوخته، خواف و رشتخوار با ماشین خودشان نان لواش، کنسرو و آب معدنی آورده‌اند و با کرامت انسانی بین این افراد توزیع می‌کنند. می‌روند دمِ اتوبوس‌ها و ماشین‌های حمل ایشان و التماسشان می‌کنند این بسته‌های آذوقه را بگیرند. کجای این رفتار، نژادپرستانه است. آن زعفران‌کار تایبادی که امسال یک باران هم نداشته و 1000 دلار آورده که به عنوان «سر راهی» به برادرانش بدهد اگر خودِ خودِ انسان نباشد یکی از نشانه‌های مسلم انسانیت است روی زمین».

میارجلی تا منتهای توان

تمام این کمک‌ها و امدادرسانی‌ها در شرایطی‌ است که مردم سیستان و بلوچستان، خاصه بعد از 12 روز نخست جنگ، با تنگناها و مشکلات فراوانی مواجه‌اند. زینب نوروزی، سوزن‌دوز نام‌آشنای دشت بمپور، از بی‌برقی شش‌ساعته روستاهای این دشت در گرمای چهل‌وچند درجه‌ای می‌گوید و فعالان محیط زیستی هشدار می‌دهند اگر آب‌رسانی جوامع محلی به اندک قلاده‌های باقی‌مانده در این استان قطع شود، بعید نیست حیات وحش سیستان و بلوچستان از تشنگی تلف شود. اما آب اینجاست؛ فراوان‌تر از خانه‌ها و کپرهای مردم تنگدست و محروم‌مانده استان. ویدئوها انبوهی از ماشین‌های پلاک شخصی را نشان می‌دهد که هرچه داشته و نداشته‌اند را بار کرده‌اند و آورده‌اند و گذاشته‌اند در یک دایره مسی و از پنجره اتوبوس‌ها تقدیم آنها می‌کنند.

موضوع اخراج افغانستانی‌ها از ایران به حدی پیچیده و چندلایه شده که هرگونه ورود رسانه‌ای به موضوع را سخت می‌کند. شاید این عامل به‌تنهایی و شاید در کنار عواملی مثل نبودن یک سند رسانه‌ای درباره این تصمیم باعث شده رسانه‌های داخلی به جای پرداختن به این تجلی بزرگ روحیه انسانی و همدلی، بازتاب‌دهنده موج نفرت علیه ایرانی‌ها شوند. این وضعیت اما تنها در رسانه‌های رسمی برقرار است؛ شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک و اینستاگرام در این 40 روز به مکانی برای بازتاب این موقعیت بدل شده‌اند. مثلا چند فعال حوزه کارگری و وکیل و حقوق‌دان نیز به جمع میارجلی‌ها پیوسته‌اند بی‌آنکه میارجلی نیاز به کمپین‌شدن و نمایش تبلیغاتی داشته باشد: «درک‌کردن شرایط ویژه و خطیر این افراد بسیار مهم است. با توجه به چالش‌هایی که افغانستانی‌های مقیم ایران در دو حوزه مالکیت و حقوق کار داشته‌اند، امروزی که ناچارند خانه و زندگی‌شان را به فوریت ترک کنند و به افغانستان بروند، این چالش‌ها دوچندان شده است. متأسفانه مواردی داشته‌ایم که صاحبخانه‌ها مبلغ رهن را پس نداده‌اند، یا به جای تسویه‌حساب با کارگر، زمینه اخراج او را فراهم کرده و به‌اصطلاح حقوق فرد را بالا کشیده‌اند. حتی پیش از ایجاد موج اخیرِ «افغان‌ستیزی»، انگیزه این افراد سودجو برای بسیاری از فعالان حوزه‌های آسیب اجتماعی محرز بود و حالا که در این وضعیت هستیم، خود را موظف به پیگیری چنین پرونده‌هایی می‌دانیم. در حال حاضر وکلای زیادی از ایران اعلام آمادگی کرده‌اند که این قبیل موارد را به‌صورت رایگان پیگیری کنند».

منبع خبر

بیا تو صدا