• 2025-06-09
  • 2 بازدید
  • 0 دیدگاه
  • سلامت

مهارت گفتگو را به کودک بیاموزید

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات، گفتگو بخشی از طبیعت انسان و یکی از فاکتورهایی است که انسان…
مهارت گفتگو را به کودک بیاموزید

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات، گفتگو بخشی از طبیعت انسان و یکی از فاکتورهایی است که انسان را از سایر موجودات متمایز می‌کند. انسان موجودی اجتماعی و گفتگو مهم‌ترین وجه اجتماعی بودن اوست. هنر گفتگو به معنای توانایی برقراری و حفظ مکالمات مؤثر با دیگران، مهارتی ضروری در تمامی جنبه‌های زندگی به شمار می‌رود و هدف آن، ایجاد ارتباطات قوی و کارآمد است که تأثیر گسترده‌ای بر جوامع دارد. امروزه شاهد هستیم که بیشتر افراد نمی‌توانند با همدیگر درست گفتگو کنند. بسیاری از مشاجرات و زدوخوردها با صحبت قابل‌حل است اما به دلیل بلد نبودن هنر گفتگو، معضلات زیادی در جامعه به وجود می‌آید که متأسفانه هزینه‌های زیادی برای افراد، جامعه و کشور دارد. 

هنر گفتگو را تعریف کنید

مهمترین عاملی که در زندگی ارتباطی، موجب خوشحالی و سعادت انسان می‌شود یا آن را تباه می‌کند، گفتگوست. چون کودک موضوع بحث ماست بنده مایلم تعریفی متناسب با آن بیان کنم، ذهن کودک پاک و صیقل‌یافته است و این که ما چه چیزی در ذهن او می‌کاریم اهمیت دارد. از این رو هنر گفتگو با کودک، مهارتی بسیار ارزشمند و ظریف است که به والدین کمک می کند به دو موضوع مهم توجه کنند، اول داشتن ارتباطی عمیق، مؤثر و امن با کودک و دوم تربیتی مناسب و سازنده برای او.

گفتگوی خوب و صحیح چه ویژگی هایی دارد؟

برای پاسخ به این سؤال از خود ترکیب «گفت و گو» که گفت به اضافه گو یعنی گفتن و گوش دادن است استفاده می‌کنم. در گفتن و شنیدن با کودک بهتر است نکاتی موردتوجه قرار گیرد. باید از زبان ساده و مناسب سن کودک، استفاده کرد، بهتر است کلمات و جملات انتزاعی را خیلی ساده بیان کنیم تا مناسب فهم کودک باشد.

نکته بعدی، گوش دادن فعال است. در زبان انگلیسی، تمایز بین گوش دادن غیرفعال و گوش دادن فعال را از طریق گفتن «listen to me» در برابر «hear me» نشان می‌دهند. برای گوش دادن فعال باید با دقت به حرف‌های کودک گوش دهیم، حتی اگر ساده یا بی‌اهمیت به نظر برسد. همچنین بهتر است که در هنگام گوش دادن به او به عنوان والد به سه رفتار توجه کنیم. اول با کودک تماس چشمی برقرار کنیم، زیرا چشم‌ها آیینه روح هستند و از نگاه همدیگر، احساس هم را درک می‌کنیم. دوم با خوشرویی و لبخند به او گوش دهیم تا کودک متوجه شود که موردتوجه قرارگرفته است. سوم همواره تبسم داشته باشیم، تبسم شکلی از لبخند است که همراه با خنده یا رفتار شادمانه‌ای نیست.

در این راستا شعری از کلیم کاشانی بیان می‌کنم که کامل‌کننده موضوع گوش دادن فعال باشد:
به تکلم، به تبسم، به خمـوشی، به نگاه 
می‌توان برد به هر شیوه دل آسان از من

در هنگام گفتگو از خودمان الگوی رفتاری خوبی نشان بدهیم، خوب گوش کنیم، با احترام صحبت کنیم و کلمات پاکیزه و تمیز به کار ببریم. در هنگام گفتگو همدلی و درک احساسات کودک بسیار مهم است. یک راه برای این که شنونده‌ای قوی باشیم آن است که نه‌تنها کلمات کودک بلکه احساساتش را هم بشنویم و به او بازتاب دهیم. برای بازتاب دادن احساسات کودک می‌توانیم از جملاتی مثل «می‌فهمم ناراحت شدی، چون…» و «می‌خواهم برایم بگویی چرا اذیت شدی…» استفاده کنیم.

باید کودک را تشویق کنیم تا احساساتش را بیان کند. به او فضا بدهیم تا احساس امنیت کند و بتواند حرف بزند. متأسفانه برخی والدین با جملاتی مانند «زیاد حرف نزن»، «خسته‌ام کردی» یا «درست حرف بزن» موجب آسیب رساندن به ارتباط کلامی کودک با خود می شوند که آسیبی ادامه‌دار خواهد بود.

باید صبور باشیم و به کودکمان زمان بدهیم. گاهی کودک بلافاصله پاسخ نمی‌دهد یا اصلا تمایلی به صحبت کردن ندارد. در چنین شرایطی بهتر است که والدین او را دعوت به صحبت کردن کنند. برای مثال به او بگویند «هر موقع تو دوست داشتی حرف بزنی من گوش می‌دهم» یا مثلا «انتخاب کن زمان بازی با من حرف بزنی یا قبل از خواب یا زمانی که خواستیم بیرون برویم و با هم قدم بزنیم».

اگر افراد جامعه بتوانند به موقع و درست حرف بزنند، می‌توانند چه مشکلاتی را حل کنند؟

به موقع و درست حرف زدن بسیار مهم است. من در اینجا یک نکته علمی را بیان می‌کنم که به انجام بهینه این امر مهم کمک می‌کند. 

به صورت عام در گفتگو با هر انسانی و به خصوص برای گفتگو با کودک ضرورت دارد حرف‌هایمان متناسب با نقشه ژنتیک او که دارای دو فاکتور «رسش» و «یادگیری» است باشد. این نوع ارتباط کلامی موجب شکل‌گیری درست شخصیت کودک می‌شود. 

برای این که مشخص شود در نقشه ژنتیک، رسش چه معنایی دارد با یک مثال عینی توضیح می‌دهم. کودکی که هنوز نمی‌تواند بنشیند و چهاردست و پا راه می‌رود، به محض این که بتواند بنشیند یعنی رسش او به نقطه نشستن رسیده است. 

توأم با رسیدن به این مرحله از رسش، کنجکاوی‌های کودک به او کمک می ‌کند که یادگیری‌هایش را هم افزایش بدهد و بیشتر از محیط بیاموزد. در ادامه مثلا وقتی کودک توانست بایستد به رسش ایستادن رسیده ولی هنوز به رسش راه رفتن نرسیده است و ما حق نداریم از او بخواهیم راه برود، زیرا تازه به رسش ایستادن رسیده است و مقداری زمان می‌برد تا بتواند ایستادن را در خود تکمیل کند. 
در مورد مراحل رسش و موضوع نقشه ژنتیک، اشاره‌ای به انواع تولد می‌کنم تا موضوع بازتر شود.

تولد سلولی، از زمان انعقاد نطفه تا زمان زایمان است، چرا که شخصیت انسان قبل از تولد شروع به شکل‌گیری می‌کند. 

تولد زیستی، از لحظه به دنیا آمدن تا یک‌سالگی است. در این مرحله، کودک همزیستی با محیط و مادر را تجربه می‌کند.

تولد روانی، از یک تا چهار الی پنج‌سالگی را در برمی‌گیرد. کودک در این مرحله در حال تکامل فردی است. وقتی کودک پنج‌ساله‌ای در حال بازی کردن با کودکان دیگر است، در اصل و به لحاظ روانی، فقط بازی خودش را می‌کند؛ همبازی هست ولی تک‌نفره بازی می‌کند. 

تولد اجتماعی از ۵ تا ۱۲ سالگی را شامل می‌شود. تولد عاطفی از ۱۲ تا ۴۰ سال است. تولد «ظهر زندگی» یا شناختی، از سن ۴۰ سالگی آغاز می‌شود که انسان به اوج پختگی می‌رسد و به این مرحله وارد می‌شود. 
شخصیت انسان مانند یک بذر است که در فضای گفتگوی مناسب و با ارتباطات مؤثر و سالم پرورش پیدا می‌کند. اهمیت گفتگو را می‌توان از شکل‌گیری بخش عمده‌ای از شخصیت انسان در سنین کودکی دانست. 
۵۰ درصد از شخصیت انسان که قرار است در طول زندگی آن را به کار بگیرد تا ۶ سالگی شکل گرفته است و تا هشت‌سالگی، ۳۰ درصد دیگر به این رقم اضافه می‌شود. تا ۱۸ سالگی ۱۵ درصد دیگر از شخصیت هم شکل می‌گیرد. 

بنابراین در یک نوجوان یا یک جوان ۱۸ ساله، ۹۵ درصد شخصیت شکل گرفته است که در باقی عمر، او با این شخصیت زندگی می‌کند و فقط پنج‌درصد باقی‌مانده در بزرگسالی شکل می‌گیرد. بزرگسالان بر اساس همان پنج درصد، تغییرات یادگیری یا شکل‌گیری‌های دیگری از وجود خودشان را در اجتماعات انسانی تجربه می‌کنند.

چطور می‌توان هنر گفتگو را به کودکان آموخت، در حالی که اکثر والدین این مهارت را ندارند؟

بهتر است ابتدا به این موضوع بپردازیم که والدین چگونه مهارت گفتگو را به فرزندانشان بیاموزند. کودکان، کنش‌، واکنش و رفتارهایی در قالب کلامی یا غیرکلامی نشان می‌دهند که می‌تواند ناشی از هنر و توانایی‌هایشان یا ناشی از یک اختلال باشد. دقت کنید کودک عامل این موارد نیست، حامل آن‌هاست. عامل را باید در والدین جستجو کرد. بنابراین باید ببینیم چطور می‌توان به کودکان گفتگوی صحیح را آموخت. آموزش هنر گفتگو یک فرآیند تدریجی و ارزشمند است که سه مهارت ارتباطی، همدلی و حل مسأله را در کودکان پرورش می دهد. از این رو باید به برخی موارد توجه کرد. 

الگوسازی توسط بزرگترها مهم است. والدین، مهم ترین و بهترین معلم کودک هستند، باید الگوی درستی برای فرزندشان باشند و رابطه درستی با او برقرار کنند تا کودک بینش پیدا کند. بینش، یعنی «من الان اشتباه کردم، این حرف را نباید می‌گفتم». مقابل بینش، دفاع و لجبازی است. در واقع بینش، آغاز یک انسان است. پس ارتباط سازنده و معنادار، ارتباط عاطفی است، نه ارتباط شناختی و ذهنی. 

رابطه کودک با مادر یک رابطه عاطفی است. زمانی که مادر او را از انجام کاری بازدارد، کودک حس طرد شدن پیدا می‌کند. زمانی که به کودک امر و نهی شود و نتواند کاری را که به او گفته شده، انجام دهد، احساس بیهوده بودن کرده و ذهن او از نظر شناختی آسیب می بیند. والدین باید ارتباط عاطفی با کودک برقرار کنند تا وقتی بزرگ شد احساس بی‌فایده بودن نکند. 

ارتباط شناختی، زندگی تکلیفی را در کودکان شکل می‌دهد و او نمی‌تواند کودکی کند، زیرا خود را مجبور به انجام تکلیف می بیند. حتی تفریح را که یکی از مراحل لازم رشد است به شکل تکلیف انجام می‌دهد؛ بدون این‌که لذت ببرد. به همین دلیل ارتباط شناختی، خود بودن و خلاق بودن کودک را از او می گیرد، تولید خشم می‌کند و باعث می‌شود نتواند به تنهایی مسایلش را حل کند. 

کودک همواره فکر می‌کند کسی که تکلیف داده درست می‌گوید و والدین باید مشکلاتش را حل کنند، همین امر در کودک پژمردگی ایجاد می‌کند و او یاد می‌گیرد تکلیف‌مدار زندگی کند نه شادمان و خلاق. او باور می‌کند که والدین و تکلیفشان مقدسند. تقدس به قربانی نیاز دارد و در این مرحله، کودک ناآگاهانه رشد سالم را قربانی می‌کند، بزرگ می‌شود اما رشد نمی-کند. باور، یک حلقه محاصره‌کننده و یک ریسمان بسیار قوی است که کنار گذاشتن آن دشوار به نظر می‌رسد اما رابطه عاطفی، فرصتی است که فرد خود را کشف کرده و شکوفا سازد. 

در رابطه عاطفی، کودک به جای طرد شدن، حس دوست داشته شدن، خود بودن و ارزشمندی را از والدین می‌گیرد، احساس سرزندگی می‌کند و در فضایی سرشار از غنا و نشاط، خود را کشف می کند و خود و والدینش را دوست دارد. ارتباط شناختی که انفجار تکالیف است، در کودک احساس بی ارزشی به وجود می‌آورد. در این شرایط، کودک متأسفانه پدر و مادر واقعی و دوست داشتنی و همراه را از دست می دهد و پدر و مادر مقدس را احساس می‌کند؛ درحالی که پناه می خواهد و نیاز دارد دوست داشته شود و دوست بدارد. یادمان باشد که تربیت، شامل چهار عنصر است: مراقبت، حمایت، محبت و محدودیت سازنده.

بازی، یکی از راه‌هایی است که می توان توسط آن هنر گفتگو را به کودکان آموخت. بازی، تفکر کودک است اما باید اجازه دهیم خودش بازی را شروع کند، قواعد بازی را تعیین کند و پایان را اعلام کند. والدین باید فقط همبازی خوبی باشند تا کودک رفته‌رفته بتواند تفکر صحیح را در خود پرورش دهد و همواره در مسیر رشد و سازندگی باشد.

درعین حال، باید هنر گوش دادن را به کودک آموخت. همه کودکان حرف می زنند اما گوش نمی‌دهند. باید به آن‌ها نشان دهیم زمانی که کسی صحبت می‌کند به چشمانش نگاه کنند و اجازه بدهند او هم حرف بزند. البته کودک همیشه باید به صحبت کردن در جمع تشویق شود، مثلا داستانی را برای خانواده تعریف کرده و نقش‌آفرینی کند.

برای این‌که کودک درست صحبت کردن را بیاموزد چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟

برای این که کودک بتواند درست گفتگو کند، نه این که فقط حرف بزند چند راهکار عملی وجود دارد. اولی بازی است. همان‌طور که قبلا گفتم بازی، تفکر کودک است اما در اینجا بازی هایی مدنظر قرار دارد که خود کودک در آن‌ها نقش‌آفرینی کند، برای مثال بازی معلم و دانش‌آموز، بازی مربی ورزش و هنرآموز، پزشک و بیمار، فروشنده و مشتری، راننده و مسافر. با این کار سه رفتار از درون او بیرون می‌آید، رفتاری حاکی از تبسم، خوش‌رویی و تماس چشمی.

به کودکمان بیاموزیم در این بازی‌ها «بله» و «خیر» ممنوع است. یعنی در این بازی نمی‌تواند فقط بله یا خیر بگوید. هدف از این کار، گسترش پاسخ دادن است. می‌توانیم یک کارت درست کنیم و از کودک بخواهیم به سؤالات آن جواب دهد. برای مثال از او بپرسیم دوست داری برای مسافرت کجا برویم. هدف، شروع گفتگو و ادامه دادن آن با دلایل خوب است.

کودک باید حالت چهره و صحبت والدین را ببیند و بعد جایگاه‌ها عوض شود تا نکته‌ای را که لازم است بیاموزد. هدف از این کار، آموزش جزئیات کلمات و رفتار غیرکلامی در گفتگوست. در ارتباطات، ۱۳ درصد ارتباط کلامی و ۸۷ درصد غیرکلامی است و کودک باید یاد بگیرد که ارتباط، تنها حرف زدن نیست. 

لازم به ذکر است که سن و ویژگی‌های فردی کودک مانند آسیب‌دیدگی، خجالتی و گوشه‎گیر یا بی‌پروا بودن باید در نظر گرفته شود. برای مثال، برخی کودکان فعال و پرانرژی هستند و دوست دارند رهبر یا فرمانده باشند. این کودکان پس از هرکاری که انجام می‌دهند، دوست دارند کار دیگری به آنان سپرده شود تا بتوانند اثبات کنند که توانایی رهبری را دارند. 

برخی دیگر از کودکان حساس هستند و در خود فرو می‌روند که احساسات این کودکان باید شنیده شود. برخی کودکان از این شاخه به آن شاخه می‌پرند، چیزهای جدید را زود یاد می‌گیرند و زود هم از دست می-دهند، در مقابل کودکانی هستند که چندین سال طول می‌کشد تا تغییر کنند، سرسخت هستند و مایل نیستند به راحتی از چیزی که یاد گرفته‌اند جدا شوند که باید با روش دیگری با آن‌ها برخورد کرد.

 اگر کودکان از دوران کودکی مهارت گفتگو را بیاموزند چه مشکلاتی در جامعه حل خواهد شد؟

از آنجا که گفتگو زیربنای انسانی صحیح در جامعه‌ای سالم است، این مهارت کمک می کند تا فرد، زندگی شخصی‌اش را به بهترین وجه مدیریت کند و با احتمال بیشتری دارای خانواده سالم شود که به طور قطع، موجب کاهش مشکلات اجتماعی نیز خواهد شد. 

کودکی که گفتگوی درست را یاد گرفته، می‌تواند احساساتش را بیان کند. بنابراین به دعوا، فریاد و خشونت متوسل نمی‌شود. او می‌تواند تعارضات را حل کند و در اجتماعاتی مانند خانواده، مدرسه، محیط کار و همچنین در شبکه‌های اجتماعی و دنیای مجازی بدون جنگ و جدل و اختلاف نظر، گفتگو کند.

کودکانی که درست گفتگو کردن را آموخته‌اند، می‌توانند با اقشار مختلف جامعه ارتباط برقرار کنند تا آینده بهتری برای خود، دیگران و بیان ایده هایشان بسازند. کودکی که بتواند درست گفتگو کند هرگز احساس تنهایی نمی کند و بهتر می تواند از دیگران کمک بگیرد.

 او بهتر می تواند حرف دیگران را بفهمد و قضاوت عجولانه نکند. در شرایط کنونی ما بسیار به این درک و همدلی نیاز داریم.

چرا در حال حاضر ما با یک جامعه آشفته، پر از بزه، تعارض، خشونت و انواع و اقسام آسیب ها مواجه هستیم؟ زیرا وقتی افراد نتوانند درست حرف بزنند و ارتباط برقرار کنند، جامعه هم نمی‌تواند رشد کند. کودکی که می‌تواند در آینده در جامعه مشارکت آگاهانه داشته باشد، کودکی است که مهارت گفتگو را آموخته باشد و اگر چنین بود ما امروز دچار چنین معضلاتی نمی شدیم.

مهمترین نهادی که گفتگو را به کودک می آموزد، خانواده است. والدین باید به کودک یاد بدهند چگونه سؤال بپرسد و به سؤالات دیگران پاسخ دهد. برای مثال «امروز که به ماهیگیری رفتیم چه چیزی یاد گرفتی؟» یا «به نظرت برف چه پیامی برای ما دارد، می‌خواهد بگوید هوا سرد شده؟»

اساس تربیت کودک در واقع در دل ارتباط مؤثر بین والدین و فرزندان، همسران و اعضای یک خانواده شکل می‌گیرد. در واقع می‌توان گفت که ارتباط، تنها موجود زنده بین اعضای خانواده است اما متأسفانه بیشتر اوقات ابتدا ارتباط را از بین می بریم و بعد به زندگی ادامه می دهیم.

خانواده سالم به کودک چه چیزهایی می‌آموزد؟

کودکان وقتی در تصمیم گیری‌ها شرکت   کنند متوجه می‌شوند که تصمیماتشان اهمیت دارد، همچنین باید مسئولیت تصمیمات خود را به عهده بگیرند. یاد می گیرند در حد اعتدال میان آزادی و محدودیت حرکت کنند و در واقع جامعه-ای برای خود بسازند که همدلی، احترام، مشارکت، اعتماد و احساس امنیت در آن وجود داشته باشد. آنچه را که خانواده می سازد، مدرسه و جامعه تشدید می کند.

در خانواده سالم معمولا پیام ها خیلی واضح، شفاف و روشن گفته می شود. در این خانواده‌ها موضوعی است به نام با هم بودن: افراد خانواده با همدیگر غذا می خورند، در کنار هم هستند، انعطاف-پذیرند، ارزش کسی خدشه‌دار نمی‌شود و نظام خانواده در خدمت همه افراد است.

در خانواده سالم با افزایش احساس فردیت و خود بودن، وحدت بیشتری ایجاد می شود و زمانی‌که اعضای خانواده از هم جدا می شوند پیوند و صمیمیت واقعی تری ایجاد می کنند. آن‌ها برای رسیدن به یکدیگر گاه نیاز به جدایی دارند اما در قبال آن پذیرش و مسئولیت پذیری و تشریک مساعی بیشتری نشان می‌دهند. 

در خانواده سالم به چهار اصل احترام، پذیرش، صداقت و کنجکاوی به درستی عمل می‌شود و همه در این مسیر یکدیگر را یاری می دهند. در چنین خانواده‌ای از آزادی حمایت می شود و همه اعضای خانواده نسبت به بیان نظرات، احساسات، افکار، امیال و رویاهایشان آزادند. حق گفتن، دیدن، شنیدن و خندیدن به فردفرد خانواده داده می‌شود.

 اعضای خانواده سالم در زمان اختلافات، با مشارکت همدیگر مشکل را برطرف می کنند. اگر کسی در خانواده سالم اشتباه کند اشتباهش بخشیده می شود و از هر اشتباهی برای یادگیری جدید استفاده می کنند. 
به طور خلاصه می‌توانیم بگوییم کودکی که در خانواده با او با ادب و احترام رفتار کرده‌اند و به سؤالاتش پاسخ داده شده، در آینده فردی مؤدب خواهد شد که به دیگران احترام می‌گذارد، نظرات و حقوق افراد جامعه را محترم می‌شمارد و اگر جواب سؤالاتش را نگیرد دست از تلاش برنمی‌دارد. با وجود چنین افرادی، یک جامعه سالم، رشدیافته، بانشاط و شاداب خواهیم داشت.

منبع خبر

بیا تو صدا