- 2025-08-21
- 1 بازدید
- 0 دیدگاه
- سلامت
زنان سرپرست خانوار نیازمند حمایت
به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات،زهرا، زنی که چند سالی است همسرش را از دست داده، حالا تنها نانآور خانواده است. هر صبح با دلنگرانی و سنگینی بار مسئولیت بیدار میشود، دغدغه نان و تأمین روزمرگیها لحظهای رهایش نمیکند.
او در تنهایی خانه وقتی همه خوابند، بغضهای فروخوردهاش را با اشک میشوید. نگاههای جامعه، گاهی ترحمآمیز و گاهی بیتفاوت، زخمی تازه بر دلش مینهد اما زهرا هنوز ایستاده است، با امیدی کمرنگ که روزی بار زندگی برای زنانی مثل او سبکتر شود. در کوچهها و خیابانهای شهر، هزاران زن مثل زهرا زندگی میکنند که بار سنگین خانواده را به تنهایی بر دوش میکشند؛ زنانی که روز و شب برای تأمین نان و سقف جنگیدهاند و هنوز از زیر بار نگاههای سنگین جامعه و نابرابریها رها نشدهاند. این گزارش، روایت درد و تلاش زنانی است که باید دیده شوند و صدایشان به گوش تصمیمگیران برسد.
تغییر ساختار خانواده
فاطمه موسوی ویایه، دکترای جامعهشناسی مسائل اجتماعی در واکاوی موضوع چالشهای زنان سرپرست خانوار ابتدا نگاهی تاریخی به ساختار خانواده میاندازد و میگوید: در گذشته و در جامعه کشاورزی سنتی، زنان به ندرت سرپرستی خانواده را به عهده داشتند. مردان معمولا مسئول تأمین معاش خانواده بودند و زنان اغلب به امور خانه و خانواده میپرداختند. خانواده گسترده که در روستاها و ایلها دیده میشد، یک واحد تولیدی به شمار میآمد، همه اعضا در آن وظایفی داشتند و در مقابل دشواریها و حوادث زندگی از یکدیگر حمایت میکردند.
مثلا اگر نانآور خانواده به دلیل حادثه، بیماری یا جنگ از دست میرفت، زن و فرزندانش تحت سرپرستی برادر بزرگ قرار میگرفتند. زنان مطلقه بدون فرزند به خانه پدر بازمیگشتند و دوباره ازدواج میکردند. کودکان یتیم به خانه بستگان سپرده میشدند و سالمندان با احترام در خانه پسر بزرگ زندگی میکردند، اما با تغییرات اقتصادی، شیوه تولید و مهاجرت به شهرها در عصر پهلوی، ساختار خانواده گسترده تضعیف شد.
خانواده هستهای امروزی، مصرفکننده است و نمیتواند حمایت چندانی از اعضای خویشاوند خارج از دایره خانواده کوچک خود داشته باشد.
اکنون در بسیاری مناطق، پس از فوت شوهر، انتظار نمیرود که زن متوفی با برادر شوهرش ازدواج کند. زنان مطلقه تلاش میکنند حضانت فرزندان خود را نگاه دارند، حتی اگر حمایت خانوادگی کمی دریافت کنند. زنان سالمندی که شوهر خود را از دست دادهاند، معمولا تنها زندگی میکنند و در نبود مستمری بازنشستگی، تأمین هزینههایشان توسط پسران به مجادله با عروسها میانجامد.
پسران معمولا در خانه جداگانه زندگی میکنند و مراقبت از مادر سالمند اغلب بر دوش دختران مجرد خانواده میافتد. همه این دگرگونیها چالشهای زنانی را که اکنون به عنوان سرپرست خانواده شناخته میشود دوچندان کرده است.
ساختار مردسالار
موسوی ویایه اشاره میکند که اکنون بیش از سه میلیون و ۶۰۰ هزار زن سرپرست خانوار وجود دارد که بیش از نیمی از آنها همسرشان فوت کرده است، ۲۳ درصد مطلقه و باقی بدسرپرست هستند؛ یعنی شوهرشان به دلایلی مانند اعتیاد، ازکارافتادگی یا به زندان افتادن، توانایی تأمین معاش را ندارد.
وی میگوید: در تمامی دولتها بخشی از سیاست خانواده به حمایت از خانوادههای تکوالد یا در معرض آسیب اختصاص یافته است. در ایران نیز از سال ۱۳۷۱ قانون حمایت از زنان و کودکان بدسرپرست تصویب شده و سازمان بهزیستی مکلف به فراهم کردن شرایط ازدواج یا سرپرستی جدید و توانمندسازی مالی این افراد است. اکنون حدود یک میلیون و ۱۰۰ هزار زن تحت پوشش کمیته امداد قرار دارند و ۳۰۰ هزار نفر از سازمان بهزیستی مستمری دریافت میکنند. طبق قانون، مستمری برای مدت سه سال و شش ماه پرداخت میشود که در سال ۱۴۰۴ برای خانوادهای پنجنفره حدود سهمیلیون و ۲۰۰ هزار تومان است، رقمی که حتی برای نان خانواده کافی نیست. وامهای خوداشتغالی محدود است و سالانه کمتر از صد هزار مورد اعطا میشود، در حالی که مشکل همچنان باقی است.
این جامعهشناس در تحلیل دلایل ناکامی سیاستهای حمایتی دولت از این گروه از زنان میگوید: اول این که رویکرد سنتی تشویق و تسهیل ازدواج زنان سرپرست خانوار که در سیاستهای کلی خانواده نیز آمده با جامعه هدف تناسب ندارد. تنها ۲۶ درصد از این زنان زیر ۴۵ سال هستند و شانس ازدواج مجدد دارند اما ۷۴ درصد باقی در سن و شرایطی هستند که ازدواج مجدد برایشان دشوار است، به ویژه اگر فرزند داشته باشند. همچنین کارآفرینی برای افراد بالای ۶۰ سال که بخش زیادی از این زنان را تشکیل میدهند، کارآمد نیست. بسیاری از آنها بیسواد یا کمسوادند و در مشاغل کوچک خانگی با درآمد پایین فعالیت میکنند. نگهداری از فرزندان نیز همچنان مسألهای جدی است.
باید بدانیم مشکل اصلی در ساختار مردسالار خانواده و جامعه نهفته است. زنان از کودکی برای نقش خانهداری تربیت میشوند و با وجود افزایش تحصیلات، نرخ اشتغالشان پایین است. ساختار اجتماعی و سیاسی کنونی، فرصت اشتغال کافی برای زنان فراهم نمیکند و آنها را به وابستگی مالی به مردان وامیدارد.
اصلاح قوانین نابرابر در خانواده از جمله مهریه، نفقه، ارث و همچنین حذف تبعیضهای بازار کار ضروری است تا زنان بتوانند زندگی خود را مدیریت و معاش خود را تأمین کنند و در زمان بحران، نیازمند حمایت دولت نباشند.
رنجهای روانی و عاطفی
زنان سرپرست خانوار در مسیر پرفراز و نشیب زندگی، بار سنگین مسئولیتهای مادی و تربیتی را به دوش میکشند و در لایههای پنهان وجودشان با طیفی از احساسات پیچیده و گاه متناقض دست و پنجه نرم میکنند، بنابراین درک عمیق چالشهای روانی و عاطفی آنان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
سمیه بازرگان با مدرک دکتری مشاوره که سابقه ۱۵ سال درمانگری دارد، در این باره میگوید: احساس تنهایی و فقدان حمایت اجتماعی یکی از بارزترین و در عین حال مخربترین احساساتی است که زنان سرپرست خانوار تجربه میکنند.
این تنهایی، فراتر از نبود یک شریک زندگی است، تنهایی برای آنان به معنای فقدان یک سیستم حمایتی جامع اعم از عاطفی، اجتماعی و حتی مشاورهای است. در غیاب یک «پشتوانه» که در روانشناسی به آن سیستم دلبستگی امن گفته میشود، این زنان ممکن است احساس کنند در مواجهه با مشکلات، کاملا بدون حامی هستند.
این فقدان حمایت، احساس بیپناهی را در آنان شعلهور میکند که در روانشناسی به عنوان یکی از عوامل آسیبپذیری در برابر استرس و اضطراب شناخته میشود. تحقیقات نشان میدهند که حمایت اجتماعی ناکافی، ریسک ابتلا به اختلالات خلقی مانند افسردگی و اضطراب فراگیر را در این جمعیت افزایش میدهد.
فرسودگی هیجانی نیز یکی دیگر از چالشهای روانشناختی است که زنان سرپرست خانوار تجربه میکنند. آنان همواره در نقش «دهنده» محبت و حمایت به فرزندان خود ظاهر میشوند، اما اغلب خود از دریافت مهر محروم میمانند.
از دیدگاه روانشناسی، نیاز به تعادل در روابط متقابل وجود دارد. وقتی این تعادل بر هم میخورد و فرد همواره در حال بخشیدن است بدون آن که دریافت کند، ذخایر هیجانی او تحلیل میرود. این فرسودگی هم سلامت روان فرد و هم کیفیت تعاملات او با فرزندان و تواناییاش در ایفای نقش مادری را تحتالشعاع قرار میدهد. احساس کمبود عشق و توجه، حتی اگر ناخودآگاه باشد، ممکن است به مرور زمان به احساس ناامیدی و افسردگی پنهان دامن بزند.
نگاه جامعه
این مدرس دانشگاه، نگاه نادرست جامعه به زنان سرپرست خانوار را یکی از پیچیدهترین و آسیبزاترین ابعاد چالشهای روانی این گروه میداند و میگوید: این نگاه، طیفی از قضاوتها، ترحمها یا حتی انگزنیها را شامل میشود. وقتی جامعه با کلیشههای منفی به این زنان مینگرد، ممکن است آنها دچار انگزایی درونی شوند؛ به این معنا که خودشان نیز شروع به باور کردن باورهای منفی جامعه درباره وضعیتشان کنند.
این پدیده به مرور به کاهش شدید عزت نفس و احساس شرم و گناه میانجامد، حتی اگر هیچ گناهی مرتکب نشده باشند. در نتیجه، این زنان ممکن است از شرکت در فعالیتهای اجتماعی خودداری کنند، خود را منزوی سازند و حتی از طلب کمک از دیگران واهمه داشته باشند که این چرخه معیوب، سلامت روان آنها را بیش از پیش تهدید میکند.
درک این ابعاد روانشناختی به ما کمک میکند تا با همدلی و رویکردی علمی به حمایت از این قشر آسیبپذیر بپردازیم و راهکارهایی مؤثر برای تقویت تابآوری روانشناختی آنها ارائه دهیم. این شامل فراهم آوردن بسترهای حمایتی اجتماعی، مشاوره فردی و گروهی و همچنین تلاش برای تغییر نگرشهای منفی در جامعه است.
ارسال دیدگاه