- 2025-05-16
- 4 بازدید
- 0 دیدگاه
- اخبار مهم
آنالیز سریال «آبان» به بهانه پخش قسمت پایانی | نه ؛ این قرارمون نبود

محمد صابری | پرونده سریال «آبان» بهعنوان اولین محصول اختصاصی پلتفرم شیدا، بعد از 17 قسمت بسته شد تا گام اول برای این پلتفرم نوپا، به سرانجام برسد. سریالی که شاید در طراحی اولیه و روی کاغذ ظرفیتهای بالقوهای برای امیدواری داشت اما در مرحله اجرا، دچار اختلالهایی جدی شد و در نیمهراه در مسیر نزولی قرار گرفت تا کار تیم سازنده و پلتفرم عرضهکننده برای ترمیم رابطه خود با مخاطبان شبکه خانگی در موقعیتی پیچیده و هشدارآمیز قرار بگیرند؛ اما چرا «آبان» به چنین محصولی تبدیل شد؟
به گزارش فیلمنیوز، در رقابت تنگاتنگ پلتفرمهای خانگی اصلیترین سرمایه اعتماد مخاطب است و مرور تجربه پلتفرمهای موفق و شکستخورده در یک دهه اخیر، بهوضوح نشان میدهد که توفیق و یا شکست یک محصول در زمینه جلب رضایت مخاطبان، تأثیری مستقیم بر سرنوشت پلتفرم عرضهکننده داشته است. پلتفرم نوپای شیدا در اولین گام برای ورود به میدان رقابت، سریال «آبان» به کارگردانی رضا دادویی را در کنداکتور پخش خود قرار داد و حالا با بسته پرونده این سریال، سرنوشت این پلتفرم با اما و اگرهای جدی مواجه شده است.
پخش قسمت پایانی «آبان» که ناامیدیها به این تجربه را به اوج خود رساند، بهانهای شد برای آنالیز این سریال خانگی و بررسی وجوه مختلف آن که توجه به آنها، بیش از هر چیز میتواند برای ادامه مسیر «شیدا» تعیینکننده باشد. آنچه براساس بازخوردها نسبت به این سریال قابل کتمان نیست، ناکامی آن در راضی نگه داشتن مخاطبان است و در این گزارش به بخشی از مهمترین دلایل این ناکامی خواهیم پرداخت.
آبان در نقطه آغاز شروع امیدوار کنندهای داشت.
در قسمت اول چه دیدیم؟ | در اولین سکانس از اولین قسمت سریال «آبان» و پیش از آنکه با شخصیت اصلی یعنی آبان اسفندیاری آشنا شویم، با همسرش امیر پرتو آشنا شدیم. مردی مستأصل که برای دریافت کمک مالی از شخصی نزولخور به نام کهنمویی، تن به هر تحقیری داد و حتی حاضر شد قلاده سگ به گردنش بیندازد! این معرفی مخاطب را نسبت به انگیزه او و منطقی که میتوانست اینگونه خواریپذیری را توجیه کند کنجکاو کرد. در ادامه در جریان روابط عاشقانه میان امیر و آبان قرار گرفتیم و ماجرای نیاز مالی این زوج عاشق هم عیان شد. پای سرمایهگذاری برای یک استارتاپ در میان بود و آبان بهعنوان یک جوان نخبه در این زمینه برای به بار نشستن ایدهای که در سر داشت، ناگزیر خود و خانوادهاش را درگیر قماری سنگین به بهانه تأمین سرمایه کرده بود. به موازات این جریان، با فریبرز ثابت و بابک محمودی هم آشنا شدیم که در یک بازی پوکر، یکی باخت و دیگری برد تا ضرر کلان قبلی را جبران شود! آبان و امیر تحتفشار کهنمویی بهاجبار سراغ ثابت میروند. در پایان همین قسمت ابتدایی ثابت شرط خود برای متارکه از امیر را با آبان مطرح میکند و این آغاز سلسله اتفاقات بعدی میشود.
تلاشهای شهاب حسینی برای خلق شخصیت «فریبرز ثابت» به ثمر ننشست.
قسمت آخر چه شد؟ | براساس آنچه از قسمت ابتدایی مرور کردیم، احتمالا میبایست قسمت پایانی به بخشی از گرهافکنیهای ابتدایی پاسخ میداد و شاهد تحقق بخشی از اهداف شخصیتها متناسب با آنچه در ابتدا برای آنها تعریف شد میبودیم اما اینگونه نشد! در طول 16 قسمت، آبان آرامآرام از امیر فاصله گرفت و شاهد شکلگیری رابطهای احساسی میان او و فریبرز ثابت بودیم. برپایه همین رابطه هم آبان تبدیل به مهره اصلی در شرکت ثابت شد و در این میان ایده یک قتل، پای ثابت را به زندان هم باز کرده بود. در قسمت پایانی، امیر و فرزند مشترکش با آبان، راهی سفر شدند تا بهراحتی از کانون اتفاقات دور شوند. آبان بهمانند امیر در قسمت ابتدایی، به هر تحقیر و التماسی تن داد، تا ثابت را از زندان نجات دهد و سرانجام پیچیدهترین کاراکتر روایت یعنی فریبرز ثابت هم با سادهترین انتخاب رقم خورد؛ یعنی مرگ! هلدینگ عظیم ثابت هم با اعلام ورشکستگی از سوی هیأت مدیره بهطور کامل فروریخت و هرآنچه ثابت از اموال و دارایی برای خود جمع کرده بود، به آبان رسید تا آبان با چشمی گریان به جاده بزند و سراغ امیر و فرزندش برود!
بزرگترین ضعف «آبان» به فیلمنامه پر از ایراد آن برمیگشت.
فیلمنامه | قبل از هر عامل دیگری باید اصلیترین عامل شکست و ناکامی «آبان» را در متن فیلمنامه آن جستجو کرد. هر چند نگارش این فیلمنامه را امیرمحمد عبدی و پوریا کاکاوند برعهده داشتهاند اما آنچه مخاطبان حرفهایتر را در ابتدای مسیر به این سریال و داستان آن امیدوار کرده بود، حضور مجید مولایی در مقام طراح داستان و تهیهکننده بود. مولایی پیشتر بهعنوان طراح و فیلمنامهنویس دو سریال موفق «میخواهم زنده بمانم» و «رهایم کن» را در شبکه خانگی به سرانجام رسانده بود و انتظار میرفت اینبار هم ایدهای جذاب را برپایه منطقی درست به سمت تبدیلشدن به فیلمنامه، سوق داده باشد. فیلمنامه «آبان» هم بهشدت از فقدان روابط علتومعلولی میان حوادث رنج میبرد و حتی کنش و واکنش شخصیتها هم در آن از هیچ فرمول قابل دفاعی پیروی نمیکرد. به همین دلیل هم در یک نگاه کلی، هیچ یک از کاراکترهای سریال، تبدیل به شخصیتی ماندگار در ذهن مخاطب نشدند. کاراکترهایی غالبا تکبعدی که گویی خودشان هم با تصمیماتی که فیلمنامهنویس برای آنها میگرفت، همراه نبودند! کافی است در همین قسمت پایانی فرازهای مربوط به تلاش آبان برای رضایت گرفتن از بیوهای حاشیهنشین که همسر معتادش توسط ثابت به قتل رسیده بود را مرور کنیم؛ واقعا کدامیک از تصمیمات و واکنشها در این فراز از داستان، بویی از منطق برده بود؟ استفاده از تمهیداتی همچون سفر رفتن کاراکترها و یا نقطهگذاری برای سرنوشت یک شخصیت با مرگ هم از قدیمیترین و کلیشهایترین تمهیدات فیلمنامهنویسی است که اینجا هیچ کمکی به جمع شدن داستان نکرد! مضاف بر این، کاشتهای بیموردی همچون دیدار یک مأمور با آبان در یکی از قسمتهای پایانی که عملا به هیچ برداشتی در پایانبندی داستان منجر نشد هم یکی دیگر از نشانههای سردرگمی در روایت فیلمنامه محسوب میشود.
سریال «آبان» با وجود بهره بردن از ستارههای مطرح به دلیل ضعف کارگردانی به سریالی هدر شده تبدیل شد.
کارگردانی | رضا دادویی کارگردانی تازهکار نیست و پیشتر تجربههای قابلتوجهی همچون تلهفیلم «تعبیر خواب» با بازی شهاب حسینی را در کارنامه خود ثبت کرده بود اما بیشک برای خود او هم «آبان» ظرفیت تبدیل شدن به یک نقطه عطف را داشت. سریالی که مهمترین پروژه او در مقام کارگردان بود و میتوانست مسیر او در ورود جدیتر به این میدان را هموار کند. کارگردانی سریال «آبان» را میتوان از دو منظر مورد ارزیابی قرار داد. دادویی در زمینه فضاسازی و استفاده درست از ابزارهایی همچون قاببندی و حرکت دوربین، عملکرد قابلقبولی در مقام کارگردان داشت اما در حوزه استفاده درست از ظرفیت بازیگران حرفهای، ایجاد توازن میان جنس نقشآفرینیها در مقابل دوربین و مهمتر از آن کیفیت هدایت بازیگران نقشهای فرعی، به سختی میتوان به او نمره قبولی داد. البته که بخش عمدهای از ناکامی سریال در زمینه کارگردانی را هم میبایست متأثر از ضعف شدید فیلمنامه در پراخت درست شخصیتها و موقعیتها دانست.
بازی امین حیایی یکی از امتیازهای سریال «آبان» بود.
بازیها | یکی از حسرتبرانگیزترین وجوه «آبان» به عملکرد بازیگران آن بازمیگردد که بیشک تأثیری مهم در ناکامی نهایی آن هم داشته است. شهاب حسینی که بعد از دو تجربه موفق «شهرزاد» و «پوست شیر» با سریال «گناه فرشته» علاقهمندان سفتوسخت خود را هم دلسرد کرده بود، با ایفای نقش پیچیده و چند لایه فریبرز ثابت میتوانست بازگشتی باشکوه را در شبکه خانگی تجربه کند اما توانمندیهای این بازیگر دوستداشتنی هم نتوانست حفرههای عمیق موجود در فیلمنامه «آبان» را جبران کند. این همان بلایی است که برسر میرسعید مولویان بهعنوان یکی از ستارههای نوظهور بازیگری ایران آمد و حجم بالای استیصال بیمنطق و فقدان هرگونه کنشگری مثبت برای کاراکتر امیر، هیچ مجالی برای بازی مولویان به جا نگذاشت و ماحصل کار به خلق یکی از روی مخترین شخصیتهای شبکه خانگی منجر شد! لاله مرزبان هم که پیشتر در فیلم «نگهبان شب» تجربه قابلقبولی در مقابل دوربین رضا میرکریمی در کارنامهاش ثبتشده بود، با قبول ایفای نقش اصلی این سریال، دست به یک ریسک زد که البته به نتیجه دلخواه هم نرسید. ضعف کارگردان در کنترل بازیهای احساسی و برونگرای مرزبان، بهشدت به شمایل او بهعنوان یک بازیگر جوان آسیب وارد کرد و باید امیدوار باشیم که او در گامهای بعدی، انتخابهای حسابشدهتر و نقشآفرینیهای همراهیبرانگیزتری را در مقابل دوربین تجربه کند. در میان بازیگران سریال امین حیایی و مینا ساداتی عملکرد قابلقبولتری نسبت به سایرین داشتند و توانستند گلیم نقشهای خود را از آب متلاطم فیلمنامه «آبان» بیرون بکشند. توجه داشته باشید که بازیگران توانمندی همچون مریم سعادت و حسین محجوب هم بهدلیل همان نکات اشاره شده درباره طراحی بلاتکلیف شخصیتها در فیلنامه، نتوانستند در چشم مخاطبان سریال، خوش بدرخشند.
سریال «آبان» به کارگردانی رضا دادویی، با بازی بازیگرانی همچون شهاب حسینی، امین حیایی، میرسعید مولویان و لاله مرزبان در 17 قسمت از پلتفرم شیدا پخش شد.
بیا تو صدا
ارسال دیدگاه